جدول جو
جدول جو

معنی متکهن - جستجوی لغت در جدول جو

متکهن(مُ تَ کَهَْ هَِ)
فالگویی کننده. (ناظم الاطباء). فالگوئی کننده و فال گو. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکهن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکون
تصویر متکون
به وجود آمده، پدید آمده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
اخترگویی کردن. (تاج المصادر بیهقی). فالگویی کردن و فالگو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شبیه گفتار کاهنان گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَمْ مِ)
در کمین نشسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَنْ نِهْ)
رسیده به کنه و پایان چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَوْ وِ)
هست شونده و موجود شونده. (غیاث). گردیده و گشته و شده و به وجود آورده و تولید شده و موجود شده و به وجود آمده. (ناظم الاطباء). هستی یاب وبه وجود آینده و یابندۀ وجود، جنبانیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکون و تکوین شود.
- متکون شدن،موجود شدن و تولید شدن و پدید آمدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَهَْ هَِ)
کوهی که کهف ناک گردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوه کهف ناک گردیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکهف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَهَْ هَِ)
به مرد کهل مانسته. (منتهی الارب). کهل شده. به سن کهل رسیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فلیکن ذلک المشایخ و المتکهلین دون الشبان. (ابن البیطار یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خود را به کهلان منسوب کرده. رجوع به تکهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ کْ کِ)
پشیمان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشیمان و دلگیر و ملول. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهکن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
سست و کاهل و تنبل کار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به توهن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
ناشتا شکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که ناشتاشکن میخورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَهَْ هَِ)
آن که طلا کند به روغن بر خود. (آنندراج). کسی که طلا کند خود را به روغن. (ناظم الاطباء) ، چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدهن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متکون
تصویر متکون
پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکهف
تصویر متکهف
گاباره دار شکافدار: کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکهل
تصویر متکهل
شبیه شونده به کهل (مردی که سنین عمرش بین 30 و 50 باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکون
تصویر متکون
((مُ تَ کَ وِّ))
موجود شده، به وجود آمده
فرهنگ فارسی معین
نام آبادیی از کاری چی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی