دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
آنچه به رنج و زحمت انجام شود. (از فرهنگ فارسی معین) ، آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع. (از فرهنگ فارسی معین) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. (المعجم چ مدرس چ دانشگاه، ص 32) ، شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع. شمس قیس آرد: عامۀ مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده، و این ظن خطاست از بهر آن که جملۀ مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است...: زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات به جان خواسته بر نطع قمار. چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317- 318)
آنچه به رنج و زحمت انجام شود. (از فرهنگ فارسی معین) ، آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع. (از فرهنگ فارسی معین) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. (المعجم چ مدرس چ دانشگاه، ص 32) ، شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع. شمس قیس آرد: عامۀ مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده، و این ظن خطاست از بهر آن که جملۀ مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است...: زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات به جان خواسته بر نطع قمار. چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317- 318)
به مرد کهل مانسته. (منتهی الارب). کهل شده. به سن کهل رسیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فلیکن ذلک المشایخ و المتکهلین دون الشبان. (ابن البیطار یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خود را به کهلان منسوب کرده. رجوع به تکهل شود
به مرد کهل مانسته. (منتهی الارب). کهل شده. به سن کهل رسیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فلیکن ذلک المشایخ و المتکهلین دون الشبان. (ابن البیطار یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خود را به کهلان منسوب کرده. رجوع به تکهل شود
بیان شده و موصوف در هیئت و کیفیت و دارای کیفیت و چگونگی. (ناظم الاطباء) ، دارای کیفیت و مستی و نشئه. (ناظم الاطباء) ، کسی که عیب میکند و سرزنش می زند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیف شود
بیان شده و موصوف در هیئت و کیفیت و دارای کیفیت و چگونگی. (ناظم الاطباء) ، دارای کیفیت و مستی و نشئه. (ناظم الاطباء) ، کسی که عیب میکند و سرزنش می زند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیف شود
جهجهان رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که در راه رفتن شانه ها را بلند میدارد و کسی که می جنباند شانه را در رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکتف شود
جهجهان رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که در راه رفتن شانه ها را بلند میدارد و کسی که می جنباند شانه را در رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکتف شود
پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، متکلفین: متکلف به نغمه در قرآن حق بیازردو خلق را بربود. سعدی (کلیات چ فروغی مواعظ ص 172) ، کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. (از فرهنگ فارسی معین) ، زحمت کشنده. (ناظم الاطباء). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود
پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، متکلفین: متکلف به نغمه در قرآن حق بیازردو خلق را بربود. سعدی (کلیات چ فروغی مواعظ ص 172) ، کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. (از فرهنگ فارسی معین) ، زحمت کشنده. (ناظم الاطباء). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود
سخت انجام، دل ناپسند نادلنشین آنکه کاری را متعهد شود و برنج و زحمت انجام دهد، کسی که برنج و زحمت شعر گوید: ... چنانک متکلفی گفته است: گر یار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی. آنچه برنج و زحمت انجام شود، آنچه بطبع گران آید مقابل مطبوع: یکی خفیف بود و مطبوع و یکی ثقیل و متکلف. این قسم را ازین سبب ثقیل خواندند، شعر یا نوشته ای که بتکلف گفته شود و بطبع گران آید مقابل مطبوع. توضیح عامه مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده و این ظن خطاست از بهر آنک جمله مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم بر شمردیم و آنرا از مستحسنات صنعت نهاد از قبیل متکلفات اشعارست که جز با معان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی بر شمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی را قلب و تصحیف استعمال کند و حروف علل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانک نطنزی گفته است: . . زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار. دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات بجان خواسته بر نطع قمار. چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. . ، جمع متکلفین
سخت انجام، دل ناپسند نادلنشین آنکه کاری را متعهد شود و برنج و زحمت انجام دهد، کسی که برنج و زحمت شعر گوید: ... چنانک متکلفی گفته است: گر یار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی. آنچه برنج و زحمت انجام شود، آنچه بطبع گران آید مقابل مطبوع: یکی خفیف بود و مطبوع و یکی ثقیل و متکلف. این قسم را ازین سبب ثقیل خواندند، شعر یا نوشته ای که بتکلف گفته شود و بطبع گران آید مقابل مطبوع. توضیح عامه مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده و این ظن خطاست از بهر آنک جمله مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم بر شمردیم و آنرا از مستحسنات صنعت نهاد از قبیل متکلفات اشعارست که جز با معان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی بر شمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی را قلب و تصحیف استعمال کند و حروف علل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانک نطنزی گفته است: . . زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار. دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات بجان خواسته بر نطع قمار. چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. . ، جمع متکلفین