با همدیگر کذب کننده به دوستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخن دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکاذب شود
با همدیگر کذب کننده به دوستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخن دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکاذب شود
برهم نشسته. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به تراکب شود، توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر، استوار و محکم و قوی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراکب شود، (اصطلاح علم عروض) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحرک و یک ساکن باشد مانند: از عشق تو من در جهان سمرم. و این فاصله صغری است و در اشعار عجم در چهار افاعیل بیش نیفتد. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 206). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون ذیل قافیه آرد: انواع قافیه به اعتبار تقطیع پنج است... مترادف و متدارک و متکاوس و متواتر ومتراکب... و متراکب آن که به حسب تقطیع از ساکنی که در آخر اوست تا اول ساکنی که پیش از این ساکن است سه متحرک واسطه باشد مثال این معما به اسم بها. شعر: ای عطائی دل و دین رفت ز ماسوی عدم در دل ما چو رقم بست سر زلف صنم. (کشاف ج 2 ص 1240)
برهم نشسته. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به تراکب شود، توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر، استوار و محکم و قوی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراکب شود، (اصطلاح علم عروض) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحرک و یک ساکن باشد مانند: از عشق تو من در جهان سمرم. و این فاصله صغری است و در اشعار عجم در چهار افاعیل بیش نیفتد. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 206). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون ذیل قافیه آرد: انواع قافیه به اعتبار تقطیع پنج است... مترادف و متدارک و متکاوس و متواتر ومتراکب... و متراکب آن که به حسب تقطیع از ساکنی که در آخر اوست تا اول ساکنی که پیش از این ساکن است سه متحرک واسطه باشد مثال این معما به اسم بها. شعر: ای عطائی دل و دین رفت ز ماسوی عدم در دل ما چو رقم بست سر زلف صنم. (کشاف ج 2 ص 1240)
شبی که بیشتر آن رفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تلف شده و نیست شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پریشان و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). (از اقرب الموارد). و رجوع به تصبصب شود
شبی که بیشتر آن رفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تلف شده و نیست شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پریشان و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). (از اقرب الموارد). و رجوع به تصبصب شود
پزشک نما، دانشجوی پزشکی کسی که علم طب آموخته و در آن ماهر نشده طبیب نما: کس نشناسد کنون از متطبب طبیب، پزشکان قدیم امثال ابن سینا برای تواضع از خود بدین کلمه تعبیر آورده اند جمع متطببین. توضیح متطبب یعنی کثیر العلم و العمل فی الطب فی الحدیث النبوی: راجعو احارث بن کلده فانه رجل متطبب. پیغمبر او را مدح نمود نه ذم چنانکه ظاهر مدلول باب تفعل است که بخود بستن بیجا باشد
پزشک نما، دانشجوی پزشکی کسی که علم طب آموخته و در آن ماهر نشده طبیب نما: کس نشناسد کنون از متطبب طبیب، پزشکان قدیم امثال ابن سینا برای تواضع از خود بدین کلمه تعبیر آورده اند جمع متطببین. توضیح متطبب یعنی کثیر العلم و العمل فی الطب فی الحدیث النبوی: راجعو احارث بن کلده فانه رجل متطبب. پیغمبر او را مدح نمود نه ذم چنانکه ظاهر مدلول باب تفعل است که بخود بستن بیجا باشد