- متکاوس
- تو بر تو بر هم، انبوه شونده دست و پا گیر، در هم رسته انبوه شونده مزاحم، درهم رسته، چهار متحرک و یک ساکن است چنانک فعلتن که از مستفعلن خیزد و این فاصله کبری است و در شعر فارسی خوشایند نیست چنانک متکلفی گفته: گریار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی
معنی متکاوس - جستجوی لغت در جدول جو
- متکاوس
- قافیه ای که در آن چهار حرف متحرک پس از آخرین حرف ساکن آمده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگونسار
پی در پی
دیگرگون، ناهمسان، ناهمتا
فراگیر
چنگ انداز
خودرابه خواب زننده،
یار و مددکار یکدیگر
ستبر، برهم نشسته، انبوه
به کمال رسیده، کامل و تمام
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری فرق و تفاوت داشته باشد، به صورت ناهماهنگ، مختلف با دیگران
چیزی که با دیگری از یک جنس باشد، هم جنس، متناسب، متعادل
رباینده از یکدیگر
هم سخن
چشم پوشنده و اغماض کننده و به معنی تجاوز کننده، تعدی کننده
همسایگی کننده با هم
همگن هم مان شبیه بچیزی یاکسی هم جنس جمع متجانسین
ایستاده شونده بعضی برای بعضی در حرب
گفت و شنود کننده، زبان دهنده
خود پزشک آنکه خود را معالجه کند
کسی که لازم گیرد وپایدار ماند
رایج، و معمول شدن
نیکو خوی
همنکوهنده
ستبر شونده، دفزک چگال ستبر، بی روزن: رو در روی روزندار
همفریب
کاهل و سست و غافل، تن پرور
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
همسخن
برابر و همسان
آنکه بهمدیگر آشکار کند عیب را
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)