جدول جو
جدول جو

معنی متکاهل - جستجوی لغت در جدول جو

متکاهل
(مُ تَ هَِ)
کاهل و سست و غافل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کسی که خود را به قبیلۀ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
متکاهل
کاهل و سست و غافل، تن پرور
تصویری از متکاهل
تصویر متکاهل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکامل
تصویر متکامل
به کمال رسیده، کامل و تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
ویژگی کسی که ازدواج کرده است، دارای همسر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هَِ)
خویشتن را نادان نماینده. (آنندراج). کسی که خویشتن را جاهل و نادان وانمود می نماید و به مکر و حیله نادانی می کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را به نادانی زند. خویشتن رانادان نماینده. ج، متجاهلین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
همدیگر آسان گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خوش خوی و آسان به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، به یکدیگر پیماینده. (آنندراج). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکایل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
کوتاهی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را کوتاه می نمایاند. (ناظم الاطباء) ، بازایستنده از امری. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که باز می ایستد از کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تکاول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
تمام شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکامل شود، تمام. (آنندراج). کامل و درست و تمام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
سست و کاهل و تنبل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکاسل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
مباهله کننده یکی مر دیگری را. (آنندراج). یکدیگر رانفرین کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهل شود
لغت نامه دهخدا
دارایزن و فرزند یالمند زندار کسی که دارای اهل بیت و عیال است آنکه زن و فرزند دارد: متاهل دو پای خود در بست سر خود را بدست خود بشکست. (حدیقه) جمع متاهلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاهل
تصویر تکاهل
خود را کاهل نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکهل
تصویر متکهل
شبیه شونده به کهل (مردی که سنین عمرش بین 30 و 50 باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
((مُ تَ هِ))
کسی که خود را به نادانی می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکامل
تصویر متکامل
((مُ تَ مِ))
کامل شده، به کمال رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
Married
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
marié
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
已婚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
נשוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
기혼의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
menikah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
शादीशुदा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
getrouwd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
sposato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
casado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
одружений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
женатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
żonaty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
verheiratet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
casado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
既婚の
دیکشنری فارسی به ژاپنی