- متکاثف
- ستبر، برهم نشسته، انبوه
معنی متکاثف - جستجوی لغت در جدول جو
- متکاثف
- ستبر شونده، بر هم نشسته، ستبر غلیظ: و چون آن درخت بدین غایت بود اندر سردی لابد مسام و مناقس او متکاثف باشد
- متکاثف ((مُ تَ ثِ))
- ستبر شده، ضخیم شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستبر شونده، دفزک چگال ستبر، بی روزن: رو در روی روزندار
آنکه بهمدیگر آشکار کند عیب را
بیشدار آنکه بر دیگری در کثرت مال غلبه کند و بر او بنازد جمع متکاثرین
بسیار، زیاد
بر هم نشینی بر هم نشستن، ستبری، فشردگی، انبوهی چگالی، انبوه شدن ستبر گشتن فراهم آمدن فشرده شدن، غلیظ شدن، فشردگی ستبری، غلظت، جمع تکاثفات. یاتکاثف نسبی. مقایسه کردن توده ویژه اجسام یا یکدیگر چگالی یک جسم نسبت بجسم دیگر مساوی نسبت توده ویژه آنهاست
بر هم نشستن و انبوه شدن، انبوهی و ستبری، در علم فیزیک چگالی، جرم حجمی
به کمال رسیده، کامل و تمام
چیزی که مانند چیز دیگر باشد مانند هم، همانند
کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانند «سرد» و «فرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
ناموافق و مغایر
هم پیمان هم سوگند
هم رده
در پس دیگری سوار شونده پی در پی، متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری، دو کلمه هم معنی
همفریب
کاهل و سست و غافل، تن پرور
تو بر تو بر هم، انبوه شونده دست و پا گیر، در هم رسته انبوه شونده مزاحم، درهم رسته، چهار متحرک و یک ساکن است چنانک فعلتن که از مستفعلن خیزد و این فاصله کبری است و در شعر فارسی خوشایند نیست چنانک متکلفی گفته: گریار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
همسخن
برابر و همسان
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
دارای عزت و با احترام
دوست دروغی
نامه نویس
بزرگ منشی و تکبر نماینده
با هم مهربان بیکدیگر مهربانی کننده
همدیگر را شناسنده، معمول و رایج و کثیر الاستعمال و مستعمل، مردم با خضوع و خشوع
دو چند دو چندان دو چندان شونده
دچار و روبرو شدن
داد مند