جدول جو
جدول جو

معنی متکابر - جستجوی لغت در جدول جو

متکابر
(مُ تَ بِ)
تکبر و بزرگ منشی نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متکبر و مغرور و گردنکش. (ناظم الاطباء). رجوع به تکابر شود
لغت نامه دهخدا
متکابر
بزرگ منشی و تکبر نماینده
تصویری از متکابر
تصویر متکابر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکبر
تصویر متکبر
خودخواه، خودبین، گردنکش، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکاثر
تصویر متکاثر
بسیار، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکابر
تصویر مکابر
مکابره کننده، ستیزه گر، پرخاش جو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ)
دو گروه با یکدیگر نزدیک شونده در حرب، گوئی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جدا شدۀ از همدیگر به اندازۀ شبری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشابر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
برنده از همدیگر. (آنندراج). از یکدیگر گذشته و مر یکدیگر را ترک کرده و پشت داده و از هم اعراض کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدابر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
پیوسته نگرنده چیزی را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگاه کننده با دقت و با درنگی. (ناظم الاطباء). رجوع به تکادر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثِ)
با همدیگر نبردکننده در بسیاری مال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکاثر شود، افزون، افزوده، متزاید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ بِ)
برجهنده یکی بر دیگری. (آنندراج) (ازمنتهی الارب). بر جهنده بر یکدیگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بیشدار آنکه بر دیگری در کثرت مال غلبه کند و بر او بنازد جمع متکاثرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابر
تصویر مکابر
ستیزنده کابنده ستیزه کننده مکابره کننده معاند: (تا یک زمان مکابر در آمد و کمر بند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت) (سمک عیار. 73: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
خودپسند و مغرور، بزرگمنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکابر
تصویر تکابر
تکبر و بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
((مُ تَ کَ بِّ))
خودبین، مغرور، دارای تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکاثر
تصویر متکاثر
((مُ تَ ثِ))
کسی که بر دیگری در بسیاری مال غلبه کند و ببالد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
خودپسند
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار، زیاد، فراوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
Arrogant, Bigheaded, Boastful, Cocky, Pompous, Stuckup, Smug
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogant, prétentieux, vaniteux, pompeux, suffisant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
שחצן , יהיר , מתנשא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
거만한 , 잘난 척하는 , 자랑하는 , 잘난 척하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
kibirli, kendini beğenmiş, övünen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
sombong, membanggakan, angkuh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
গর্বিত , অহংকারী , অহংকারী , অহংকারী , গর্বিত , গর্বিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
घमंडी , घमंडी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogante, engreído, jactancioso, pomposo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogante, presuntuoso, vanitoso, pomposo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogant, verwaand, opschepperig, pompeus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
зарозумілий , хвастливий , пихатий , пихатий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
высокомерный , высокомерный , хвастливый , заносчивый , высокомерный , самодовольный , надменный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arogancki, zarozumiały, pompowy, wyniosły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogant, eingebildet, prahlerisch, pompös, selbstgefällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
arrogante, convencido, vaidoso, pomposo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متکبر
تصویر متکبر
傲慢的 , 自大的 , 自大的 , 自负的 , 自满的
دیکشنری فارسی به چینی