- متک (مُ /مَ / مُ تَ)
بینی مگس یا کیر آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بینی مگس یا نرۀ آن. (ناظم الاطباء) ، سرنرۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط). سر بینی یا سرنرۀ هر چیزی. (آنندراج). سر نرۀ هر حیوانی. (ناظم الاطباء) ، رگ پائین سر نره، زعمو انه مخرج المنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط). رگ پائین حشفه. (ناظم الاطباء) ، پوست پارۀ گرداگرد سر نره به جانب باطن سر نرۀ یا وتر سر نره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، رگ اندرون کیر در پائین سر ذکر و هو آخر ما یبرء من المختون. متک ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). رگ باطن ذکر در پائین حشفه که پس از عمل ختنه دیرتر از همه به میگردد. (از ناظم الاطباء). باقی ماندۀ ختنه از تلاق زن یا رگ آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). تلاق زن و رگ آن که پس از ختنه باقی می ماند. (ناظم الاطباء) ، ترنج و گویند زماورد، یقال: اطعمه المتک، ای زماورد اولاترج. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). زماورد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود، سوسن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء)
