جدول جو
جدول جو

معنی متوشلخ - جستجوی لغت در جدول جو

متوشلخ
(مَ شَ / مَ شَ لَ)
پسر اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل قینان بن انوش بن شیث بن آدم است. جد نوح نبی. (یادداشت، بخط مرحوم دهخدا). ابن ادریس علیه السلام. (حبیب السیر). جد چهلم حضرت نبویست. (الانساب سمعانی) : اخنوخ که ادریس بود بیامد و آن نور برجبین اوپیدا، همان وصیت و عهد بدو سپرد و او نپذیرفت و ’بروحا’ را بزرگوارتر زنان را بزنی کرد و متوشلخ از او بیامد و متوشلخ را ’لمک’ بیامد. (تاریخ سیستان ص 42). متوشلخ بن اخنوخ و هو ادریس بن یردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیهم السلام. (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 130). و رجوع به متوشالح و تاریخ گزیده چ برون ص 25 و 30 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لِ)
خویشتن را کر سازنده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بهانه می کند کری و ناشنوائی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصالخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
قوم بسیار شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). تخم بسیار افزون شده. (ناظم الاطباء) ، بهم بزاینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توالد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
پیاپی شونده و پی در پی آینده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب). پیاپی و پی در پی و پیوسته و متصل و متعاقب و مسلسل. (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران پیاپی را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود:
آید بر هر کس که بر او کردتولی
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
... و آن را فاصله کبری از بهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است. (المعجم چ دانشگاه ص 31). قرب دو سال متواتر و متوالی عساکر ادبار، روی بدان دیار آورده... (عالم آرا چ امیرکبیر ج 1 ص 23)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
ابن اخنوخ. جد نوح و به طول عمر او را مثل زنند و گویند 969 سال زندگی کرد. (از المنجد). در لغت به معنی مرد فرستاده که اشاره به طوفان است و او پسر خنوخ است که در سال وقوع طوفان جهان را بدرود گفت در حالتی که 969 سال از عمرش گذشته بود. سفر پیدایش 5:27 و اول تواریخ ایام 1، 3. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَ وِ)
جنبنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبیده و حرکت کرده. (ناظم الاطباء) ، همدیگر پس و پیش و زیر و زبر شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توشوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ وَکْ کِ)
نسبت است متوکل را و منسوب است به متوکل علی اﷲ جعفر بن محمد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
زمین تر شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استیلاخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متوسله
تصویر متوسله
مونث متوسل جمع متوسلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی شونده، متصل، مسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
((مُ تَ))
پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی، پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
متتابعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
Consecutive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consécutif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
kolejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
mfululizo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
aufeinanderfolgend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
مسلسل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
ต่อเนื่อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
连续的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
連続的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
последовательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
רציף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
연속적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
ardışık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
berurutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
क्रमागत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
opeenvolgend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
послідовний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
পরপর
دیکشنری فارسی به بنگالی