معنی متورم - جستجوی لغت در جدول جو
متورم
آماسیده
آماسیده
تصویر متورم
فرهنگ واژه فارسی سره
متورم
ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
تصویر متورم
فرهنگ فارسی عمید
متورم
آماسنده، ورم کرده، برآمده
آماسنده، ورم کرده، برآمده
تصویر متورم
فرهنگ لغت هوشیار
متورم
((مُ تَ وَ رِّ))
آماسیده، ورم کرده
آماسیده، ورم کرده
تصویر متورم
فرهنگ فارسی معین
متورم
مُتِوَرِّم
Bloated
Bloated
تصویر متورم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متورم
مُتِوَرِّم
inchado
inchado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متورم
مُتِوَرِّم
aufgebläht
aufgebläht
دیکشنری فارسی به آلمانی
متورم
مُتِوَرِّم
wzdęty
wzdęty
دیکشنری فارسی به لهستانی
متورم
مُتِوَرِّم
раздутый
раздутый
دیکشنری فارسی به روسی
متورم
مُتِوَرِّم
набряклий
набряклий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متورم
مُتِوَرِّم
opgezwollen
opgezwollen
دیکشنری فارسی به هلندی
متورم
مُتِوَرِّم
hinchado
hinchado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متورم
مُتِوَرِّم
gonflé
gonflé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متورم
مُتِوَرِّم
gonfio
gonfio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متورم
مُتِوَرِّم
सूजना हुआ
सूजना हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
متورم
مُتِوَرِّم
ফুলে যাওয়া
ফুলে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
متورم
مُتِوَرِّم
bengkak
bengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متورم
مُتِوَرِّم
şişkin
şişkin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متورم
مُتِوَرِّم
부풀어 오른
부풀어 오른
دیکشنری فارسی به کره ای
متورم
مُتِوَرِّم
תפוח
תפוח
دیکشنری فارسی به عبری
متورم
مُتِوَرِّم
膨胀的
膨胀的
دیکشنری فارسی به چینی
متورم
مُتِوَرِّم
膨らんだ
膨らんだ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متورم
مُتِوَرِّم
kufura
kufura
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متورم
مُتِوَرِّم
บวม
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
متورم
مُتِوَرِّم
متضخّمٌ
مُتَضَخِّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
متورم
مُتِوَرِّم
سوجن
سوجن
دیکشنری فارسی به اردو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر متبرم
متبرم
ملول، آزرده، به ستوه آمده
ملول، آزرده، به ستوه آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر متحرم
متحرم
دارای حرمت، حرمت داشته، بی دین
دارای حرمت، حرمت داشته، بی دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویر متوهم
متوهم
کسی که دچار وهم وخیال شده باشد، گمان برنده، خیال کننده
کسی که دچار وهم وخیال شده باشد، گمان برنده، خیال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر متخرم
متخرم
از بیخ کنده
از بیخ کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر متبرم
متبرم
دل آزرده بستوه آمده ملول آزرده جمع متبرمین
دل آزرده بستوه آمده ملول آزرده جمع متبرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر متجرم
متجرم
گناه بندنده
گناه بندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر متشرم
متشرم
شکافته
شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر متوهم
متوهم
خیال کننده
خیال کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر متورع
متورع
پرهیزکار و پارسا
پرهیزکار و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار