جدول جو
جدول جو

معنی متوأد - جستجوی لغت در جدول جو

متوأد(مُ تَ وَءْ ءِ)
آهسته رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). درجه به درجه پیش رونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توؤد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
یک طرف عهدنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوارد
تصویر متوارد
پیوسته و پی در پی، اندیشه یا مفهومی که هم زمان در مخیلۀ دو نفر وارد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
بالارونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقاعد
تصویر متقاعد
کسی که مجاب شده است، مجاب، بازنشسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواتر
تصویر متواتر
پی در پی، ازپی هم پیاپی آینده، در علوم ادبی در علم عروض قافیه ای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد مانند مارا و یارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وادد)
یکدیگر را دوست دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مایل و شایق و دوست دارنده یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تواد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
از ’ؤد’، آهستگی و درنگی. تؤده (ت ء د / ت ء د) مثله. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). رزانت و تأنی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
متوالی و پیوسته و پی در پی و متعاقب. (ناظم الاطباء). متواتر: و میان ملک محمد و اتابک سنقر در آن وقت مشارب مضافات مورود بوده است و... رسل و قواصد از جانبین متوارد. (المضاف الی بدایع الازمان) ، اندیشه و تخیلی که در ذهن دو شاعر یا دو کس خطور کند. و رجوع به توارد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
پای برجای و ثابت که یکی در پی دیگری باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، استوار. (از منتهی الارب) (آنندراج). استوار و سخت. (ناظم الاطباء). شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
یکدیگر را نوید دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را نوید دهنده در خیر و نیکویی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
قوم بسیار شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). تخم بسیار افزون شده. (ناظم الاطباء) ، بهم بزاینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توالد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
اضافه شده، زیادتر و افزونتر و فراوانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواتر
تصویر متواتر
پاپی آینده، پیوسته، پی در پی، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
بالا رونده فرا یاز بالا رونده بر بلندی رونده جمع متصاعدین، فرایاز. توضیح در هر تصاعد عددی یا هندسی هر جمله را متصاعد یا فرایاز نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقد
تصویر متعاقد
با همدیگر عهد و پیمان نماینده، هم شرط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزائد
تصویر متزائد
متزاید در فارسی افزون افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بجای خود بنشیند و بحق خود قانع باشد، آنکه از کاری دست بردارد و توقف کند، بازنشسته
فرهنگ لغت هوشیار
پیاپی آینده، هم اندیشه پیاپی وارد شونده، فکرو تخیلی که در ذهن دوتن در یک زمان یا در دو هنگام خطور کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسد
تصویر متحاسد
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهد
تصویر متجاهد
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
((مُ تَ ع))
بالارونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
((مُ تَ یِ))
افزون شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقاعد
تصویر متقاعد
((مُ تَ عِ))
قانع، بازنشسته، آماده پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
((مُ تَ هِ))
آن که با دیگری عهد و پیمان بندد، هم عهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاقد
تصویر متعاقد
((مُ تَ قِ))
آن که پیمان می بندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متواتر
تصویر متواتر
((مُ تَ تِ))
پی درپی، پیاپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متباعد
تصویر متباعد
((مُ تَ ع))
دور شونده از هم، دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوارد
تصویر متوارد
((مُ تَ رِ))
پیوسته، پی درپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متواتر
تصویر متواتر
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
فرایاز
فرهنگ واژه فارسی سره