- متوازی
- برابر، با هم مساوی
معنی متوازی - جستجوی لغت در جدول جو
- متوازی ((مُ تَ))
- برابر یکدیگر، دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی، الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند، السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند
- متوازی
- برابر یکدیگر، دو خط مساوی و برابر هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متوازیه در فارسی مونث متوازی: همسویه مونث متوازی جمع متوازیات
پیاپی، پی در پی
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
موافقت کننده با یکدیگر، موافق و سازوار با یکدیگر
چیزی که با چیز دیگر هم وزن و برابر باشد، هم وزن، هم سنگ
گام فراخ نهنده
پیاپی شونده، متصل، مسلسل
سازوار، فراچم واژه ای که چم آن کسانی چند را فرا گیرد هر چند که آن کسان برابر نباشند موافقت کننده با یکدیگر سازوار: و نه چنان چون سپیدی بر برف و بر کافور که یکی را بیش از دیگر نیست تا متواطی بودی، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد مقابل مشکک مانند انسان که مفهوم آن در افراد بسیار موجود است
هم سنگ، هم وزن
پنهان گشته، پنهان شده
((مُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
موافقت کننده با یکدیگر، سازوار، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد، مقابل مشکک
پیاپی، پشت سرهم
Consecutive
consecutivo
aufeinanderfolgend
kolejny
последовательный
послідовний
opeenvolgend
consecutivo
consécutif
consecutivo
क्रमागत
berurutan