خرسند و شادان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و خرم و شادان. (ناظم الاطباء) ، کسی که در رفتن، گوشت و استخوانهای وی میلرزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهذکر شود، سیر شده از شیر. (ناظم الاطباء)
خرسند و شادان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و خرم و شادان. (ناظم الاطباء) ، کسی که در رفتن، گوشت و استخوانهای وی میلرزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهذکر شود، سیر شده از شیر. (ناظم الاطباء)
شیر درهم آمیخته. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چند قسم شیر درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، کسی که سیر نوشد از شیر چندانکه به خواب شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برجهنده و شتابان رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهدکر شود
شیر درهم آمیخته. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چند قسم شیر درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، کسی که سیر نوشد از شیر چندانکه به خواب شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برجهنده و شتابان رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهدکر شود
نعت فاعلی از استذکار. کسی که یاد می کند و آنکه در خاطر می آورد. (ناظم الاطباء). بیاد آورنده. (اقرب الموارد) ، یادگیرنده. (منتهی الارب). مطالعه کننده و حفظکننده، آنکه نخی به انگشت خود بندد تا چیزی را بخاطر آورد. (اقرب الموارد). رجوع به استذکار شود
نعت فاعلی از استذکار. کسی که یاد می کند و آنکه در خاطر می آورد. (ناظم الاطباء). بیاد آورنده. (اقرب الموارد) ، یادگیرنده. (منتهی الارب). مطالعه کننده و حفظکننده، آنکه نخی به انگشت خود بندد تا چیزی را بخاطر آورد. (اقرب الموارد). رجوع به استذکار شود
دعوی باطل کننده بر یکدیگر و یکدیگر را تکذیب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر یکدیگر دعوی باطل کننده و یکدیگر را تکذیب کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و تهاتر شود
دعوی باطل کننده بر یکدیگر و یکدیگر را تکذیب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر یکدیگر دعوی باطل کننده و یکدیگر را تکذیب کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و تهاتر شود
همدیگر برنده وجدایی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از یکدیگر جدا شده و تفریق کرده و از همدیگر دوری کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاجر شود
همدیگر برنده وجدایی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از یکدیگر جدا شده و تفریق کرده و از همدیگر دوری کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاجر شود
مستی نماینده از خود، بی مستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مستی کند و رسوائی نماید بی آن که مست باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) اهل ذوق. (نفایس الفنون ج 1 ص 171). و رجوع به ذوق در همین لغت نامه و نفایس الفنون و مصباح الهدایه ص 137 و فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی ذیل ’ذوق’ و ’اهل ذوق’ شود
مستی نماینده از خود، بی مستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مستی کند و رسوائی نماید بی آن که مست باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) اهل ذوق. (نفایس الفنون ج 1 ص 171). و رجوع به ذوق در همین لغت نامه و نفایس الفنون و مصباح الهدایه ص 137 و فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی ذیل ’ذوق’ و ’اهل ذوق’ شود
یاد کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). یاد کننده و در خاطر آورنده. (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده. به یاد آورنده، پند گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تذکر شود، یاد آمدن چیز از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکرشدن، یاد آمدن چیز فراموش شده و از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر شدن به کسی، او را یادآور شدن: به شما متذکر شدم که این شغل، شایستۀ شما نیست. - متذکر کردن، به یاد آوردن چیزی از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر گردیدن (گشتن) ، متذکر شدن. و رجوع به همین ترکیب شود
یاد کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). یاد کننده و در خاطر آورنده. (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده. به یاد آورنده، پند گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تذکر شود، یاد آمدن چیز از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکرشدن، یاد آمدن چیز فراموش شده و از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر شدن به کسی، او را یادآور شدن: به شما متذکر شدم که این شغل، شایستۀ شما نیست. - متذکر کردن، به یاد آوردن چیزی از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر گردیدن (گشتن) ، متذکر شدن. و رجوع به همین ترکیب شود
غلطنده و جنبنده و لرزنده. (آنندراج). غلطیده و ساقطشده. (ناظم الاطباء) ، حمله برنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، لرزیده و جنبیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدهکر شود
غلطنده و جنبنده و لرزنده. (آنندراج). غلطیده و ساقطشده. (ناظم الاطباء) ، حمله برنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، لرزیده و جنبیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدهکر شود