جدول جو
جدول جو

معنی متهاجم - جستجوی لغت در جدول جو

متهاجم
هجوم کننده، حمله ور
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
فرهنگ فارسی عمید
متهاجم
(مُ تَ جِ)
هجوم کننده و حمله نماینده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهاجم شود
لغت نامه دهخدا
متهاجم
هجوم کننده
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
فرهنگ لغت هوشیار
متهاجم
((مُ تَ جِ))
هجوم کننده، حمله کننده
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
فرهنگ فارسی معین
متهاجم
صفت تجاوزگر، متجاوز، حمله ور، متعدی، مهاجم، یورشگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
کسی که ناگاه حمله کند یا ناگهان به کسی یا جایی درآید، هجوم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
هجوم آوردن، یورش و حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ جِ)
سنگ اندازی کننده با هم. (آنندراج). مشغول به سنگ اندازی بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراجم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
خود را پیر خرف نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را پیرخرف مینمایاند و اظهار خرافت وپیری میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهارم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
رایگان نماینده و مباح کننده خون همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تهادم و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم هجو کننده. (آنندراج). یکدیگر را هجو کننده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
همدیگر برنده وجدایی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از یکدیگر جدا شده و تفریق کرده و از همدیگر دوری کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاجر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
دعوی باطل نماینده بر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منازع و ستیزه جو و جنگجو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و تهاتم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
مرد کج دهان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کژ دهان. (ناظم الاطباء) ، مخالف در امری. (منتهی الارب) (آنندراج). مخالف و متعرض. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضاجم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
تکنده تازنده حمله کننده هجوم کننده، جمع مهاجمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهاجر
تصویر متهاجر
همدیگر برنده و جدایی کننده، از یکدیگر جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن به هم بانبوه در آمدن ناگاه آمدن در تاختن هجوم بردن حمله کردن بیکدیگر، هجوم یورش، جمع تهاجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
((مُ جِ))
هجوم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
((تَ جُ))
هجوم بردن، حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
Invasive, Assailant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
assaillant, invasif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
공격자 , 침략적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
saldırgan, istilacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
penyerang, invasif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
আক্রমণকারী , আক্রমণাত্মক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
हमलावर , आक्रामक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
assalitore, invasivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
Angreifer, invasiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
asaltante, invasivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
aanvaller, invasief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
нападник , інвазивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
нападающий , инвазивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
napastnik, inwazyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
assaltante, invasivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
攻击者 , 侵入的
دیکشنری فارسی به چینی