جدول جو
جدول جو

معنی متنضض - جستجوی لغت در جدول جو

متنضض(مُ تَ نَضْ ضِ)
ستایش کننده و تحسین کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بازمی یابد وام و دین را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَضْ ضِ)
شکسته شدۀ به شکل پارچه های گنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
ترکیده و کفیده و چاک شده و شکافته شده. (ناظم الاطباء) ، خون قطره قطره چکیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنقض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَفْ فِ)
آن که بیندجای را تا بشناسد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می نگرد جایی را تا بشناسد هر چه در وی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنفض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَغْ غِ)
جنبده و مضطرب شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متحرک و جنبان سر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنغض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَضْ ضی)
آنچه که لاغر گرداند ستور را. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، هرآنچه لاغر باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنضی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَضْ ضِ)
دور گردنده از آلایش و غیره. (آنندراج) ، کسی که خود را بیگناه نگاهدارد و آن که خود را از گناه پاک کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنضح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَضْ ضِ)
مرغی که از هوا فرود آید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقضض شود، باز در چنگال گرفته و چنگ زننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ فَضْ ضِ)
پراکنده و منتشر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفضض شود، مهر شکسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَضْ ضِ)
آن که گیرد حق خود را اندک اندک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که حق خود را از کسی اندک اندک می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبضض شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَمْ مُ)
تمام گرفتن حق خود را از کسی، روائی حاجت خواستن از کسی، برانگیختن خواستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا