جدول جو
جدول جو

معنی متنجوشه - جستجوی لغت در جدول جو

متنجوشه
(مُ تَ شَ)
پودنه و نعناع. (آنندراج). نعناع و قسمی از نعناع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنبوشه
تصویر تنبوشه
لولۀ سفالی کوتاه که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می رود، گنگ، موری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نَوْ وِ عَ)
گوناگون شونده. و نوع نوع شونده و اقسام اقسام شونده. (غیاث) (آنندراج) : ملل متنوعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مؤنث متنوع. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
مؤنث منخوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منخوش شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
همدیگر را گرفتن و نزدیک شدن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناوشت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
عنق معنوشه، گردن دراز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
ناقه منئوشهاللحم، ناقۀ کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
تأنیث منقوش. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منقوش شود، شکستگی که استخوانهای ریزه از وی بیرون کشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
آن که دست ناویده فرا گیرد چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که دست خود را دراز میکند برای گرفتن چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به تناوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَوْ وِ رَ)
مؤنث متنور. رجوع به متنور شود
لغت نامه دهخدا
(تَمْ شَ / شِ)
لوله های سفالین که بهم پیوندنددر زیر زمین، رفتن آب را. لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند. لولۀ سفالین که برای آبراهه بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَ / سِ)
به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل. (برهان). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه. (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونانی دانسته. این کلمه به همین صورت در مستعینی آمده (سنبل رومی) ، اما خطاست و چنین کلمه ای در یونانی وجود ندارد. تلفظ صحیح کلمه در نسخۀ B (لیدن) از ابن البیطار (ll، 534 a) آمده: میبخوشه (به فتح میم و سکون یاء و فتح باء و ضم خاء و فتح شین) و این کلمه فارسی است به معنی می (شراب) با سنبل الطیب (ناردین) ، زیرا ’خوشه’ در فارسی مرادف ’سنبل’ عربی است و بنابراین این کلمه همان ’اذیا وارذون ائینوس’ دیسقوریدس Y، 67 و 69 است. دزی ج 2 ص 626، 627 و 217 و در عقار ص 265 و تحفۀ حکیم مؤمن نیز ’منتجوشه’ آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَ / شِ)
ناردین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَوْ وِ)
اندک لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منقوشه
تصویر منقوشه
منقوشه در فارسی: ریز شکستگی: در استخوان ها مونث منقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوره
تصویر متنوره
مونث متنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوعه
تصویر متنوعه
مونث متنوع: فنون متنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
لوله سفالین یاسمنتی کوتاه که در زیر خاک یا میان دیوار کار گذارند تا از آن آب عبورکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوبه
تصویر متناوبه
مونث متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجوش
تصویر منجوش
بنگرید به منجوق
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ بُ ش ِ))
لوله سفالین که در زیر خاک یا میان دیوار کارمی گذاشتند تا آب از آن عبور کند
فرهنگ فارسی معین