بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج) ، استنباطشده. درک شده. دریافته. رجوع به استنباط شود، جای بیرون آوردن چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله: بزرگا به عالم ندیدم کسی بجز تو شجاع وسخی و جواد ’زمانه همی گویمت’. از این بیت چند ابیات برآید: بزرگا به عالم ندیدم زمانه بجز تو شجاع و سخی زمانه بزرگا زمانه همی گویمت بجز تو زمانه همی گویمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1414)
بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج) ، استنباطشده. درک شده. دریافته. رجوع به استنباط شود، جای بیرون آوردن چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله: بزرگا به عالم ندیدم کسی بجز تو شجاع وسخی و جواد ’زمانه همی گویمت’. از این بیت چند ابیات برآید: بزرگا به عالم ندیدم زمانه بجز تو شجاع و سخی زمانه بزرگا زمانه همی گویمت بجز تو زمانه همی گویمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1414)
بیرون آورندۀ آب و علم و مانند آن. (از منتهی الارب) ، آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است، استخراج کننده و درآورندۀ خیر و نیکی از کسی، استخراج کننده فقه بوسیلۀ فهم و اجتهاد خویش. (از اقرب الموارد). آنکه حکمی را به فهم و اجتهاد خود استخراج می کند. (ناظم الاطباء). حکم شرعی فرعی را از ادلۀ تفصیلیه به اجتهاد خود استخراج کننده. دریابنده. درک کننده. و رجوع به استنباط شود
بیرون آورندۀ آب و علم و مانند آن. (از منتهی الارب) ، آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است، استخراج کننده و درآورندۀ خیر و نیکی از کسی، استخراج کننده فقه بوسیلۀ فهم و اجتهاد خویش. (از اقرب الموارد). آنکه حکمی را به فهم و اجتهاد خود استخراج می کند. (ناظم الاطباء). حکم شرعی فرعی را از ادلۀ تفصیلیه به اجتهاد خود استخراج کننده. دریابنده. درک کننده. و رجوع به استنباط شود
خبردار و آگاه. (غیاث). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). - متنبه ساختن، آگاه کردن. خبردار کردن: هرگاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 216). - متنبه شدن، با خبر شدن. آگاه شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند. (تاریخ قم 103). ، بیدار و هوشیار شونده. (آنندراج). بیدار شده از خواب و هوشیار شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبه شود، تأدیب کننده و تنبیه کننده، یادآوری کننده. در خاطر آورنده، کسی که پند میگیرد و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء)
خبردار و آگاه. (غیاث). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). - متنبه ساختن، آگاه کردن. خبردار کردن: هرگاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 216). - متنبه شدن، با خبر شدن. آگاه شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند. (تاریخ قم 103). ، بیدار و هوشیار شونده. (آنندراج). بیدار شده از خواب و هوشیار شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبه شود، تأدیب کننده و تنبیه کننده، یادآوری کننده. در خاطر آورنده، کسی که پند میگیرد و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء)
دعوی نبوت کننده. (آنندراج). ادعای پیغمبری کننده. آن که ادعای نبوت و پیغمبری میکند. (ناظم الاطباء). آن که دعوی پیغامبری کند به دروغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دعوی نبوت کننده. (آنندراج). ادعای پیغمبری کننده. آن که ادعای نبوت و پیغمبری میکند. (ناظم الاطباء). آن که دعوی پیغامبری کند به دروغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
رجوع به ابوالطیب متنبی، احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی در این لغت نامه و رجوع به روضات الجنات ص 61 و تتمۀ صوان الحکمه ص 185 و ابن الندیم و اعلام زرکلی ج 1 ص 110 چ 2 و معجم المطبوعات ج 2 ص 1615 و تاریخ گزیده ص 813 و خاندان نوبختی ص 195 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 595 شود
رجوع به ابوالطیب متنبی، احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی در این لغت نامه و رجوع به روضات الجنات ص 61 و تتمۀ صوان الحکمه ص 185 و ابن الندیم و اعلام زرکلی ج 1 ص 110 چ 2 و معجم المطبوعات ج 2 ص 1615 و تاریخ گزیده ص 813 و خاندان نوبختی ص 195 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 595 شود
شادمان و به نشاط رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و شادمان و خرم، چست و چالاک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشط شود، رجل متنشط، مردی که ستور همراه دارد و هرگاه از سواری ملول شود فرود آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شادمان و به نشاط رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و شادمان و خرم، چست و چالاک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشط شود، رجل متنشط، مردی که ستور همراه دارد و هرگاه از سواری ملول شود فرود آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
برگزاف بی راه رونده. (آنندراج) (از فرهنگ جانسون) ، به دیوانگی دارنده. (آنندراج). دیوانه و احمق. (ناظم الاطباء) ، جن گرفته و جن دار و سرگشته، مخرب و خراب کننده و مفسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخبط شود
برگزاف بی راه رونده. (آنندراج) (از فرهنگ جانسون) ، به دیوانگی دارنده. (آنندراج). دیوانه و احمق. (ناظم الاطباء) ، جن گرفته و جن دار و سرگشته، مخرب و خراب کننده و مفسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخبط شود
به نبطیان مانستن و خود را منسوب کردن به آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن سخن را، آب بیرون آوردن از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
به نبطیان مانستن و خود را منسوب کردن به آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن سخن را، آب بیرون آوردن از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)