جدول جو
جدول جو

معنی متناهیه - جستجوی لغت در جدول جو

متناهیه
(مُ تَ یَ)
پایان چیزی رسنده و به منتهای چیزی رسنده. (غیاث) (آنندراج). مؤنث متناهی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متناهی و تناهی شود
لغت نامه دهخدا
متناهیه
مونث متناهی مرزین پایاندار مونث متناهی: ابعاد متناهیه
تصویری از متناهیه
تصویر متناهیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناهی
تصویر متناهی
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوالیه
تصویر متوالیه
متوالی، پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هَِ لی یَ)
فرقه ای است از متصوفۀ مبطله که لباس فاسقانه پوشند و افعال فساق کنند و گویند مراد ما، رفع ریا است. و این همه عین ضلالت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 250)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
مؤنث متوازی. ج، متوازیات: خطوط متوازیه خطوطی است که هر چند به لانهایه بروند بایکدیگر تلاقی نکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
امراءه متحالیه، زنی که شگفتی و زیبایی نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحالی و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
مؤنث متوالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوالی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
متواطئه. مؤنث متواطی.
- اسماء متواطیه، مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ / مُ یَ)
متواریه. مؤنث متواری. ج، متواریات. پنهان:
بعد نه سال آمد آنهم عاریه
گشت پیدا باز شد متواریه.
مولوی.
بر جمادات آن اثرها عاریه است
آن پی روح خوش متواریه است.
مولوی.
و رجوع به متواری (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ بَ)
مؤنث متناسب: و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنۀ متفاوته و متناسبه و... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ قَ)
مؤنث متناسق: از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود.
- متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58).
- نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی:
آنجا که بحر نامتناهی است موج زن
شاید که شبنمی نکند قصد آشنا.
عطار.
و رجوع به همین کلمه شود.
، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
ارض متعادیه، زمین مختلف با سنگ و کلوخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
مؤنث متلاقی.
- خطوط متلاقیه، خطوطی که به یکدیگر تلاقی کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
متمادیه در فارسی مونث متمادی: دیر باز دیرند مونث متمادی: ادوار متمادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواریه
تصویر متواریه
مونث متواری جمع متواریات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوازیه
تصویر متوازیه
متوازیه در فارسی مونث متوازی: همسویه مونث متوازی جمع متوازیات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث متواطی. یا اسما متواطیات. اسمهای متواطی: ... مانند اطلاق لفظ مردم بر معنیی که در اشخاص بسیار موجود است و آنرا اسما متواطیه خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالیه
تصویر متوالیه
مونث متوالی جمع متوالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسبه
تصویر متناسبه
مونث متناسب جمع متناسبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسقه
تصویر متناسقه
مونث متناسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوبه
تصویر متناوبه
مونث متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متنبه، اپخشداران بیدار شوندگان آگاه شوندگان جمع متنبه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبیهه
تصویر متنبیهه
متنبیهه در فارسی مونث متنبی: خود پیامبر خوان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادیه
تصویر متعادیه
مونث متعادی و ناهموار کلوخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متساویه
تصویر متساویه
متساویه در فارسی مونث متساوی: برابر سربه سر مونث متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالیه
تصویر متتالیه
متتالیه در فارسی مونث متتالی در پی آیند مونث متتالی جمع متتالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهره
تصویر متجاهره
مونث متجاهر جمع متجاهرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهله
تصویر متجاهله
مونث متجاهل جمع متجاهلات
فرهنگ لغت هوشیار
متداعیه در فارسی مونث متداعی: هما ویز همچم خواهان مونث متداعی جمع متداعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
بپایان رسنده، تمام کرده، آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناقضه
تصویر متناقضه
مونث متناقض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
((مُ تَ))
به پایان رسیده، آنچه انتها و پایان داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
محدود، متناهیه، نهایت دار
متضاد: نامتناهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد