جدول جو
جدول جو

معنی متناهد - جستجوی لغت در جدول جو

متناهد(مُ تَ هَِ)
مسافران که هر کسی چیزی از نفقه بیرون آورد برابر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر یک از مسافران که چیزی از انبان خود بیرون آورند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقاعد
تصویر متقاعد
کسی که مجاب شده است، مجاب، بازنشسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
تظاهر کننده، ظاهرساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجاهر
تصویر متجاهر
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
یک طرف عهدنامه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نادد)
پراکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، پراکنده. (ناظم الاطباء). متفرق. (از اقرب الموارد) ، از هم گریزنده و رمنده. (آنندراج) (منتهی الارب). فرار کرده و گریخته بطور پریشان و بی ترتیب. (ناظم الاطباء). متخایف و متنافر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تناد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَیْ یُ)
هرکسی چیزی از نفقه بیرون آوردن برابر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
بسیار کوشش کننده و آن که قوت و توانائی را در کار بندد. (آنندراج). سعی کننده و زحمت کشنده و جهدکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، متعاهدین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَ)
الشعر المتناشد، شعری که در میان مردم به آواز بلند خوانده شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
همدیگر شعر خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
شتر که زمین بسیار گیرد زیر سپل خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر گرد و خاک انگیزاننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
شتابی کننده بر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب). دو نفر همکاری که شتابی میکنند در پیش گرفتن بریکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
آهنگ کننده با هم در حرب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به همدیگر حمله کننده و آماده و مهیای جنگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود.
- متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58).
- نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی:
آنجا که بحر نامتناهی است موج زن
شاید که شبنمی نکند قصد آشنا.
عطار.
و رجوع به همین کلمه شود.
، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
سخت و دشوار. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دشواری کننده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر سختی ودشواری کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناکد شود
لغت نامه دهخدا
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباهج
تصویر متباهج
شکوفه بار شکوفه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسد
تصویر متحاسد
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباهی
تصویر متباهی
خود ستای
فرهنگ لغت هوشیار
نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بجای خود بنشیند و بحق خود قانع باشد، آنکه از کاری دست بردارد و توقف کند، بازنشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراهن
تصویر متراهن
همگرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
بپایان رسنده، تمام کرده، آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهد
تصویر متجاهد
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
((مُ تَ))
به پایان رسیده، آنچه انتها و پایان داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
((مُ تَ هِ))
آن که با دیگری عهد و پیمان بندد، هم عهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
فرایاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
وانمودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
محدود، متناهیه، نهایت دار
متضاد: نامتناهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هم عهد، هم پیمان
متضاد: متخاصم
فرهنگ واژه مترادف متضاد