بهم شعر خواندن. (زوزنی). همدیگر شعر خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول الاعشی: و اذا تنوشد فی المهارق انشدا، ای اذا تناشده العباد بمعنی تداعوه و طلبوا منه بحق الکتب المنزله اطلبهم و اجابهم. (الاساس، از اقرب الموارد)
بهم شعر خواندن. (زوزنی). همدیگر شعر خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول الاعشی: و اذا تنوشد فی المهارق انشدا، ای اذا تناشده ُ العباد بمعنی تداعوه ُ و طلبوا منه بحق الکتب المنزله اطلبهم و اجابهم. (الاساس، از اقرب الموارد)
پراکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، پراکنده. (ناظم الاطباء). متفرق. (از اقرب الموارد) ، از هم گریزنده و رمنده. (آنندراج) (منتهی الارب). فرار کرده و گریخته بطور پریشان و بی ترتیب. (ناظم الاطباء). متخایف و متنافر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تناد شود
پراکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، پراکنده. (ناظم الاطباء). متفرق. (از اقرب الموارد) ، از هم گریزنده و رمنده. (آنندراج) (منتهی الارب). فرار کرده و گریخته بطور پریشان و بی ترتیب. (ناظم الاطباء). متخایف و متنافر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تناد شود
فراهم شونده و در یکدیگر آویزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیوسته و متصل و درهم آویخته و درهم درآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشب شود
فراهم شونده و در یکدیگر آویزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیوسته و متصل و درهم آویخته و درهم درآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشب شود
سخت و دشوار. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دشواری کننده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر سختی ودشواری کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناکد شود
سخت و دشوار. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دشواری کننده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر سختی ودشواری کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناکد شود
مسافران که هر کسی چیزی از نفقه بیرون آورد برابر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر یک از مسافران که چیزی از انبان خود بیرون آورند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهد شود
مسافران که هر کسی چیزی از نفقه بیرون آورد برابر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر یک از مسافران که چیزی از انبان خود بیرون آورند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهد شود
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی