جدول جو
جدول جو

معنی متمهر - جستجوی لغت در جدول جو

متمهر(مُ تَ مَهَْ هَِ)
شیر زیرک در شکارافکنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زیرک و ماهر و رسا. (ناظم الاطباء). رجوع به تمهر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متمهد
تصویر متمهد
گسترده، فراگیر، قادر و توانا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مَطْ طِ)
در باران شونده و پیش باران شونده. (از منتهی الارب). به تنزه رفتن پس از باران. (از اقرب الموارد) ، اسبان که به همدیگر پیشی گیران آیند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَضْ ضِ)
آن که خویشتن را به مضریان مانند کند. (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که خود را به مردمان مضر شبیه می کندو به آنها نسبت میدهد. (ناظم الاطباء) ، آن که بر گروه مضر خشم می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمضر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَصْ صِ)
آن که باقی شیر را دوشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می دوشد باقی شیر را. (ناظم الاطباء) ، کسی که به سرانگشتان یا به سبابه و ابهام می دوشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، پی روی نماینده، پراکنده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمصر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَشْ شِ)
آن که اثر توانگری پیدا شود بر او. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از منتهی الارب). بظاهر مالدار و توانگر. (ناظم الاطباء) ، برگ تازه و سبز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمشر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَزْ زِ)
آن که یک یک مکد و اندک نوشد. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می نوشد یا می مکد اندک اندک. (ناظم الاطباء). رجوع به تمزر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَزْ زَ)
کسی که به یکبار شیر میدوشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مارر)
کشتی گرفته. (ناظم الاطباء) ، هما متماران، یعنی آن دو با یکدیگر کشتی میگیرند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمَخْ خِ)
کسی که برابر باد می ایستد، آن که پشت به باد میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمخر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ حال. (آنندراج) (از منتهی الارب). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ ظَهَْ هَِ)
مردی که مر زن خود را انت علی کظهر امی گوید. (آنندراج). کسی که به زن خود گوید: انت علی کظهر امی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، حمایت کرده و پشتی داده، کسی که در نیمروز به جائی رود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تظهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَهَْ هَِ)
پاک. (آنندراج). پاک شده و پاک کرده و غسل کرده. (از ناظم الاطباء) ، پرهیز کرده از گناه و از هر زشتی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُمَ هَِ رر)
مرد سخت خشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت خشم سرخ چشم ازشدت غضب. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، مرد بسیارخنده. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَهَْ هَِ)
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ماهر و رسا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبح. (اقرب الموارد). رجوع به سبح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَعْ عِ)
رنگ روی که برگردد از خشم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روی از خشم برگردیده رنگ. (ناظم الاطباء) ، موی افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمعر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَکْ کِ)
رنگ کرده با گل سرخ و گیاه مکره. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). رجوع به ممتکر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آن که او را از خرما توشه داده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هََ)
گسترده. جای گرفته. تقدم داشته: از حقوق متأکد و ذرایع متمهد حسام الدوله یاد دارند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران، ص 83). رجوع به تمهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ هَِ رر)
معتدل، راست و برپا شونده، ثبات ورزنده، سخت ودرشت گردنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ هَِ رر)
نره. نرۀ سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ذکر سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
آن که مضطر کند کسی را در سخن به چیزی که متحیر بماند در آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قطع کننده سخن کسی. (ناظم الاطباء) ، بیشتر از شب و یا از زمستان گذشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ریگ فرودریده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ ءِرر)
از ’ت م ر’، نره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازمحیطالمحیط). نرۀ سخت و نرۀ سخت نعوظ. (ناظم الاطباء) ، کلاکموش سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط) ، نیزۀ سخت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نرۀ سخت و درشت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به متمئرّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ هَِل ل)
از ’ت م ه ل’، دراز و راست و خوش اندازه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ملایم و کاهل و آهسته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
کسی که آراسته میکند کار را و زینت میدهد و چیزی را نیکو و زیبا میسازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمهک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
کسی که شراب بسیار خورد و هر ساعت شراب نوشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمهق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
فرورونده در آب. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فرورفته در آب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمهص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
قادر شونده. (آنندراج) (منتهی الارب). قادر و توانا. و رجوع به تمهد شود، گستراننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
خداوند بسیار خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). خداوند خرمای بسیار. (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمهر
تصویر تمهر
رسا و ماهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
توانا تواننده، جایگیر، گسترنده گسترنده، جا گیرنده، قادر (بر امری) جمع متمهدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمهد
تصویر متمهد
((مُ تَ مَ هِّ))
گسترنده، جاگیرنده، قادر (بر امری)، جمع متمهدین
فرهنگ فارسی معین