سایه که جای به جای رود. (آنندراج). حرکت کننده در سایه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لیسنده، کسی که درنگی میکند و به تأخیر میاندازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمظع شود
سایه که جای به جای رود. (آنندراج). حرکت کننده در سایه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لیسنده، کسی که درنگی میکند و به تأخیر میاندازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمظع شود
ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمنع شود، غالب و مظفر و فیروز، دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بازمیدارد و منع میکند. (از فرهنگ جانسون)
ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمنع شود، غالب و مظفر و فیروز، دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بازمیدارد و منع میکند. (از فرهنگ جانسون)
پاک کننده خود را از پلیدی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاک کننده خود را از نجاست و پلیدی. (ناظم الاطباء) ، کسی که میخورد هر آنچه در کاسه بود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تمشع شود
پاک کننده خود را از پلیدی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاک کننده خود را از نجاست و پلیدی. (ناظم الاطباء) ، کسی که میخورد هر آنچه در کاسه بود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تمشع شود
شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، جویندۀ چراگاه، کسی که بینی وی در خشم می جنبد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمرع شود
شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، جویندۀ چراگاه، کسی که بینی وی در خشم می جنبد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمرع شود
برخورداری یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که برخورداری می یابد. (ناظم الاطباء). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. (ناظم الاطباء). بهره یاب. بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - متمتع شدن، برخوردار شدن. بهره بردن. بهره مند شدن: خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد. سعدی. - متمتع گردیدن، بهره مند گردیدن. فایده بردن. متمتع گشتن: از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان). - متمتع گشتن، بهره یاب گشتن. برخوردار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، عمره گذراننده به حج. (آنندراج). آن که عمره با حج بجا می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : متمتع آن بودکه عمرۀ وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج ’شوال’ است و ’ذی القعده’ و ’ذی الحجه’. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 138). و رجوع به تمتع شود
برخورداری یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که برخورداری می یابد. (ناظم الاطباء). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. (ناظم الاطباء). بهره یاب. بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - متمتع شدن، برخوردار شدن. بهره بردن. بهره مند شدن: خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد. سعدی. - متمتع گردیدن، بهره مند گردیدن. فایده بردن. متمتع گشتن: از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان). - متمتع گشتن، بهره یاب گشتن. برخوردار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، عمره گذراننده به حج. (آنندراج). آن که عمره با حج بجا می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : متمتع آن بودکه عمرۀ وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج ’شوال’ است و ’ذی القعده’ و ’ذی الحجه’. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 138). و رجوع به تمتع شود