جدول جو
جدول جو

معنی متمتع

متمتع((مُ تَ مَ تِّ))
برخوردار از چیزی، بهره مند، کسی که عمره (زیارت بیت الله با شرایط خاص) به جا آورد
تصویری از متمتع
تصویر متمتع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متمتع

متمتع

متمتع
کسی که از کاری یا چیزی حظ و بهره ببرد، بهره مند، برخوردار
متمتع
فرهنگ فارسی عمید

متمتع

متمتع
برخورداری یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که برخورداری می یابد. (ناظم الاطباء). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. (ناظم الاطباء). بهره یاب. بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متمتع شدن، برخوردار شدن. بهره بردن. بهره مند شدن:
خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا
با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد.
سعدی.
- متمتع گردیدن، بهره مند گردیدن. فایده بردن. متمتع گشتن: از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان).
- متمتع گشتن، بهره یاب گشتن. برخوردار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، عمره گذراننده به حج. (آنندراج). آن که عمره با حج بجا می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : متمتع آن بودکه عمرۀ وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج ’شوال’ است و ’ذی القعده’ و ’ذی الحجه’. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 138). و رجوع به تمتع شود
لغت نامه دهخدا

متمتع

متمتع
برخوردار، بهره ور، بهره مند، حظیظ، رستی خوار، کامران، کامیاب، متلذذ، متنعم، مستفید، منتفع
متضاد: بی نصیب، محروم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

متمتعه

متمتعه
متمتعه در فارسی مونث متمتع: بهره مند: زن مونث متمتع: چون زن در مکه شود و متمتعه باشد
فرهنگ لغت هوشیار