جدول جو
جدول جو

معنی متمسخ - جستجوی لغت در جدول جو

متمسخ
(مُ تَ مَسْ سِ)
مسخ شده و تبدیل شکل و صورت کرده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متمسک
تصویر متمسک
کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَسْ سِ)
ریمناک و چرکین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چرک شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توسخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَلْ لِ)
چشم برکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که بر میکند چشم را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تملخ شود، رجل متملخ الصلب، مرد سست پشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل متملخ العقل، مرد بی عقل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَسْ سِ)
چنگ درزننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : به حبل تقوی و یقین و عروه وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. (سندبادنامه ص 216). امیرنصر به مذهب امام ابوحنیفه رحمه اﷲ متمسک بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 440) ، بازایستنده از چیزی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تمسک شود، ضبط کننده و باز دارنده، سخت گیرنده، نگاهدارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَسْ سِ)
آن که می مالد چیزی را بر روی چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به تمسح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَخْ خِ)
آن که مغز از استخوان برآورده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمخخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَسْ سِ)
گوشت مرده ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفسخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
ممتسح. آنکه شمشیر از نیام برمی کشد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتساخ و امتساح شود
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مسخ شود، پاره شدن آنچه رشته شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نگاهدارنده، چنگ زننده به چیزی آگسه چنگ در زننده آگستار، گیرنده چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع متمسکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسخ
تصویر تمسخ
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمسک
تصویر متمسک
((مُ تَ مَ سِّ))
چنگ در زننده، بازدارنده
فرهنگ فارسی معین
متوسل، توسل جو، متشبث، دستاویزجو
فرهنگ واژه مترادف متضاد