جدول جو
جدول جو

معنی متمتعه - جستجوی لغت در جدول جو

متمتعه(مُ تَ مَتْ تِ عَ)
مؤنث متمتع، عمره گذراننده: چون زن در مکه شود و متمتعه باشد. (ترجمه النهایۀطوسی چ سبزواری ج 1 ص 183). و رجوع به متمتع شود
لغت نامه دهخدا
متمتعه
متمتعه در فارسی مونث متمتع: بهره مند: زن مونث متمتع: چون زن در مکه شود و متمتعه باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجموعه
تصویر مجموعه
آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمتع
تصویر متمتع
کسی که از کاری یا چیزی حظ و بهره ببرد، بهره مند، برخوردار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مَنْ نِ عَ)
مؤنث متمنع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متمنع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَتْ تِ)
برخورداری یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که برخورداری می یابد. (ناظم الاطباء). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. (ناظم الاطباء). بهره یاب. بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متمتع شدن، برخوردار شدن. بهره بردن. بهره مند شدن:
خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا
با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد.
سعدی.
- متمتع گردیدن، بهره مند گردیدن. فایده بردن. متمتع گشتن: از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان).
- متمتع گشتن، بهره یاب گشتن. برخوردار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، عمره گذراننده به حج. (آنندراج). آن که عمره با حج بجا می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : متمتع آن بودکه عمرۀ وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج ’شوال’ است و ’ذی القعده’ و ’ذی الحجه’. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 138). و رجوع به تمتع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متمرده
تصویر متمرده
مونث متمرد جمع متمردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمنیه
تصویر متمنیه
مونث متمنی جمع متمنیات. مونث متمنی جمع متمنیات
فرهنگ لغت هوشیار
متملکه در فارسی مونث متملک: ویس متملکه در فارسی مونث متملک: ویسدار داستار مونث متملک جمع متملکات. مونث متملک جمع متملکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقه
تصویر متملقه
مونث متملق جمع متملقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمکنه
تصویر متمکنه
مونث متمکن جمع متمکنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمثله
تصویر متمثله
مونث متمثل جمع متمثلات
فرهنگ لغت هوشیار
متمدنه در فارسی مونث متمدن: شهریگر شار مانی مونث متمدن: ممالک متمدنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمیزه
تصویر متمیزه
متمیزه در فارسی مونث متمیز: جدا جدا شونده مونث متمیز جمع متمیزات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متمتع، کامیابان بر خور داران بهره مندان جمع متمتع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجموعه
تصویر مجموعه
جمع شده و گرد آمده و گرد آورنده و فراهم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متورعه
تصویر متورعه
مونث متورع جمع متورعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوعه
تصویر متنوعه
مونث متنوع: فنون متنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متموله
تصویر متموله
مونث متمول جمع متمولات
فرهنگ لغت هوشیار
متبوعه در فارسی مونث متبوع: پیروی شده سالار مونث متبوع: وزارت متبوعه جمع متبوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشتته
تصویر متشتته
مونث متشتت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترتبه
تصویر مترتبه
مترتبه در فارسی مونث مترتب پا بر جا، فرجام مونث مترتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرعه
تصویر متفرعه
متفرعه در فارسی مونث متفرع: فرجستک ستاک مونث متفرع جمع متفرعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتبعه
تصویر متتبعه
متتبعه در فارسی مونث متتبع پژوهشگر مونث متتبع جمع متتبعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرعه
تصویر متجرعه
مونث متجرع جمع متجرعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجشعه
تصویر متجشعه
مونث متجشع جمع متجشعات
فرهنگ لغت هوشیار
متحتمه در فارسی مونث متحتم: بایا بایسته مونث متحتم جمع متحتمات. مونث متحتم جمع متحتمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبتله
تصویر متبتله
مونث متبتل جمع متبتلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متابعه
تصویر متابعه
متابعت در فارسی: پیروی، همگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمتع
تصویر متمتع
برخورداری یابنده، بهره مند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مسموعه در فارسی مونث مسموع شنوده نیوشیده مونث مسموع: مطالب مسموعه، جمع مسموعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمتع
تصویر متمتع
((مُ تَ مَ تِّ))
برخوردار از چیزی، بهره مند، کسی که عمره (زیارت بیت الله با شرایط خاص) به جا آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجموعه
تصویر مجموعه
انبوهه، گردآور، کوده، گردایه، گردآیه، گردآورد، جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متمتع
تصویر متمتع
برخوردار
فرهنگ واژه فارسی سره
برخوردار، بهره ور، بهره مند، حظیظ، رستی خوار، کامران، کامیاب، متلذذ، متنعم، مستفید، منتفع
متضاد: بی نصیب، محروم
فرهنگ واژه مترادف متضاد