جدول جو
جدول جو

معنی متلبک - جستجوی لغت در جدول جو

متلبک
(مُ تَ لَبْ بِ)
کار آمیخته و درهم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تلبک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متلبس
تصویر متلبس
ملبّس، پنهان و پوشیده، در آمیخته، لباس پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متلک
تصویر متلک
شوخی، متل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ لَ)
متل خرد. متل کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حرف مفت. دری وری. کلفت. حرف برخورنده. شوخی و مزاح. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). لغز. لغاز. عیب جویی. طعن. بیغاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متلک گفتن، قصه های کوتاه گفتن کودکان را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ، کلفت بار کسی کردن، عیبهای کسی رابه رخش کشیدن و به زبان شوخی یا جدی او را آزردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). لغاز خواندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آمیخته و در هم شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
کار درهم و آمیخته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بَ)
جای قلاده. (از اقرب الموارد). و رجوع به لبب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
آن که دامن چیند و میان دربندد. (آنندراج). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسته شده گرداگرد کمر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). بادرنگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلبث شود، سست و کاهل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود، ثابت و برقرار، شکافته شدۀ از زمین، چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
جامه پوشنده. (غیاث) (آنندراج). لباس پوشنده. به لباس کسی درآمده. (ناظم الاطباء) ، پنهان شونده، پوشنده. (غیاث) (آنندراج) ، طعام چسبنده بدست. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
خفته. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) ، بر خاک غلطنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر خاک غلطنده. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفته و سرگشته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به تلبط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
درنگ کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تلبن شود، سست و با درنگ. (ناظم الاطباء). کاهل و سست. (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَبْ بِ)
چیزی درآینده به یکدیگر. (آنندراج) ، کار درهم و مختلط. (آنندراج). درهم و مختلط شده وهم پیچیده و آمیخته به یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشبک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متشبک
تصویر متشبک
کار درهم و مختلط، بهم پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلک
تصویر متلک
حرف مفت، دری وری، شوخی و مزاح سخن طعنه آمیز ونیش دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلبث
تصویر متلبث
درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلبس
تصویر متلبس
جامه پوشنده پوشنده، پوشیده، آمیزا آمیخته شو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلبط
تصویر متلبط
بر خاک غلتنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلبس
تصویر متلبس
((مُ تَ لَ بِّ))
لباس پوشیده، به لباس کسی درآمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متلک
تصویر متلک
((مَ تَ لَ))
سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
جوک، شوخی، طعنه، هزل، سخن طعنه آمیز، سخن ریشخندآمیز، کلام نیشدار، گوشه وکنایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد