جدول جو
جدول جو

معنی متلک

متلک((مَ تَ لَ))
سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
تصویری از متلک
تصویر متلک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متلک

متلک

متلک
متل خرد. متل کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حرف مفت. دری وری. کلفت. حرف برخورنده. شوخی و مزاح. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). لغز. لغاز. عیب جویی. طعن. بیغاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متلک گفتن، قصه های کوتاه گفتن کودکان را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ، کلفت بار کسی کردن، عیبهای کسی رابه رخش کشیدن و به زبان شوخی یا جدی او را آزردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). لغاز خواندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مالک

مالک
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
مالک
فرهنگ نامهای ایرانی

تملک

تملک
دارش، دارا بودن دارایی دارا شدن بچنگ آوردن مالک شدن، مالکیت دارایی، جمع تملکات
فرهنگ لغت هوشیار