پوشیده شده و اشتباه کرده شده. (غیاث) (آنندراج). درهم و پوشیده و مشکل و مشکوک و مشوش. (ناظم الاطباء). مشتبه. مختلط. درآمیخته. مبهم. پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه شاید که بسبب بقیۀ غشاوت و غباوت صورت حقیقت حال شخص بر وی ملتبس و مشتبه گردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 251). و کبرو عزت بر دیدۀ قاصرنظران ملتبس نماید و لکن میان ایشان فرقی تمام است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 353)
پوشیده شده و اشتباه کرده شده. (غیاث) (آنندراج). درهم و پوشیده و مشکل و مشکوک و مشوش. (ناظم الاطباء). مشتبه. مختلط. درآمیخته. مبهم. پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه شاید که بسبب بقیۀ غشاوت و غباوت صورت حقیقت حال شخص بر وی ملتبس و مشتبه گردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 251). و کبرو عزت بر دیدۀ قاصرنظران ملتبس نماید و لکن میان ایشان فرقی تمام است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 353)
آن که دامن چیند و میان دربندد. (آنندراج). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسته شده گرداگرد کمر. (ناظم الاطباء)
آن که دامن چیند و میان دربندد. (آنندراج). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسته شده گرداگرد کمر. (ناظم الاطباء)
موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود، ثابت و برقرار، شکافته شدۀ از زمین، چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء)
موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود، ثابت و برقرار، شکافته شدۀ از زمین، چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء)
لقب جریر بن عبدالمسیح شاعر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صحیفهالمتلمس، مثل است در عرب و اصل آن ’أشأم من صحیفهالمتلمس’ است. رجوع به ’جریر بن عبدالعزیز’ شود
لقب جریر بن عبدالمسیح شاعر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صحیفهالمتلمس، مثل است در عرب و اصل آن ’أشأم من صحیفهالمتلمس’ است. رجوع به ’جریر بن عبدالعزیز’ شود