رسنده یکی به دیگری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحق شود، دست به هم رسانیده، زیاده شده، افزون گشته یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
رسنده یکی به دیگری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحق شود، دست به هم رسانیده، زیاده شده، افزون گشته یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
درختان تنگ با هم پیوسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته. (ناظم الاطباء) ، خلاف یکدیگر آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گروه بر هم شوریده که سرنگون کنند همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحز شود
درختان تنگ با هم پیوسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته. (ناظم الاطباء) ، خلاف یکدیگر آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گروه بر هم شوریده که سرنگون کنند همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحز شود
به هم پیوسته. بهم چسبنده، متلاصقان، در منطق دو امری باشند که یکی از ایشان مماس بر دیگری باشد بر وجهی که منتقل شود به انتقال او. (درهالتاج جملۀ سوم از فن دوم ص 97)
به هم پیوسته. بهم چسبنده، متلاصقان، در منطق دو امری باشند که یکی از ایشان مماس بر دیگری باشد بر وجهی که منتقل شود به انتقال او. (درهالتاج جملۀ سوم از فن دوم ص 97)
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی