جدول جو
جدول جو

معنی متلاحظه - جستجوی لغت در جدول جو

متلاحظه(مُ تَ حِ ظَ)
مؤنث متلاحظ: احوالهم متشاکله متلاحظه. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
نگاه کردن، توجه و خوش خویی با کسی، بررسی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حِ مَ)
شکستگی سر که به گوشت رسیده باشد. (صراح اللغه). قسمتی از شکستگی سر که جراحت از گوشت بگذرد و بر آن پوست که بر استخوان پوشیده است برسد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شجه، یعنی شکستگی که به گوشت رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکستگی که بگوشت رسد و به سمحاق نرسد. (بحرالجواهر). آن جراحت که از پوست بگذرد و بسمحاق نرسد. (مهذب الاسماء). جارمه. باذله (در شکستگی سر). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، امراءه متلاحمه، زن تنگ کس از بسیاری گوشت کرانۀ آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زنی که فرج وی از بسیاری گوشت کرانۀ آن تنگ باشد. (ناظم الاطباء). زن تنگ فرج. (مهذب الاسماء) ، زن که کسی جماع آن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که کس با وی جماع نتواند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
به گوشۀ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن. (تاج المصادربیهقی). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به گوشۀ چشم نگریستن. (غیاث). یکدیگر را نگریستن به گوشۀ چشم. لحاظ. (از اقرب الموارد) ، نگریستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مراقبت کردن و نگریستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظه شود، توجه نفس است به سوی معلوم. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ ظَ / حِ ظِ)
ملاحظه. دیدن. نگریستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). نگرش: دوم ملاحظۀ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 306). تسکین حرارت این خوف به ملاحظۀ مواعید مرجیه صورت بندد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 388). چه مطالعۀ اختیار کلی و ملاحظۀ افضلیت آن به ترک اختیار جزوی فرماید. (مصباح الهدایه ص 400). و رجوع به ملاحظه شود.
- ملاحظه شدن، دیده شدن و نگریسته شدن و مشاهده شدن. (ناظم الاطباء). رؤیت شدن.
- ملاحظه فرمودن، نگاه کردن. نگریستن. دیدن: پدر او را از هرات به حضرت آوردند به نظر احترام ملاحظه فرمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347). مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال که چون این کتاب به شرف مطالعۀ ایشان رسد...به عین رضا ملاحظه فرمایند. (تاریخ قم ص 3).
- ملاحظه کردن،دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). نگاه کردن چیزی را به چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رؤیت کردن: اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاو ماهی ملاحظه کردی. (مجالس سعدی). پس صاحب وضو باید که به مطالعۀ معانی آن اسرار وضو در هر عضوی ملاحظه کند. (مصباح الهدایه چ همائی ص 294).
، رعایت. توجه: سبب این خوف دو چیزند محبت الهی وملاحظۀ مکر. (مصباح الهدایه ایضاً ص 389). به جهت ملاحظۀ شب به شهر نیامد و درجانب شمالی شهر نزول کرد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 201).
- ملاحظۀ چیزی کردن، رعایت کردن. مراعات کردن: ملاحظۀ حال ضعفا را باید کرد.
، تأمل و تفکر. (ناظم الاطباء).
- ملاحظه کردن، اندیشیدن و تأمل کردن. (ناظم الاطباء) :
مکن ملاحظه از آهم ای بهشت وجود
که عود مجمر آزادگان ندارد دود.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ)
بازنگرنده همدیگر را. (ناظم الاطباء) ، مشابه یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد و ملاحظه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ لَ)
مؤنث متماحل. خانه های دور از خانه ها. یقال دار متماحله، ای متباعده. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود، فلاه متماحله، دشت بی کران. بیابان بعید الاطراف. (از اقرب الموارد). رجوع به متماحل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَحْ کَ)
ناقۀ استواراندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شتر استوار اندام. (ناظم الاطباء). ماده شتر سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلازمه
تصویر متلازمه
مونث متلازم جمع متلازمات. یا قضیه متلازمه
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
((مُ حَ ظَ یا حِ ظِ))
نگاه کردن، مراقبت کردن، مراعات کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره
بررسی، دید، نظر، نگرش، احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات، اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت، بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
اعتبارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
Consideration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
considération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
考慮
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
ملاحظہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
การพิจารณา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
kuzingatia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
שׁוּרוּ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
고려
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
考虑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
consideração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
düşünce
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
pertimbangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
পর্যালোচনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
considerazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
consideración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
Überlegung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
overweging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
розгляд
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
рассмотрение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
rozważanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
विचार
دیکشنری فارسی به هندی