جمع واژۀ ملحظ. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیۀ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تاره وحی الملاحظ خفیه الرقباء. ابوداود بن جریر ایادی (از مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص صه). و رجوع به ملحظ شود
جَمعِ واژۀ مَلحَظ. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیۀ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تاره وحی الملاحظ خفیه الرقباء. ابوداود بن جریر ایادی (از مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص صه). و رجوع به ملحظ شود
درختان تنگ با هم پیوسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته. (ناظم الاطباء) ، خلاف یکدیگر آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گروه بر هم شوریده که سرنگون کنند همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحز شود
درختان تنگ با هم پیوسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته. (ناظم الاطباء) ، خلاف یکدیگر آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گروه بر هم شوریده که سرنگون کنند همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحز شود
رسنده یکی به دیگری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحق شود، دست به هم رسانیده، زیاده شده، افزون گشته یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
رسنده یکی به دیگری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاحق شود، دست به هم رسانیده، زیاده شده، افزون گشته یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، نگریستن، ملاحظه، نگاه کردن
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، نگریستن، ملاحظه، نگاه کردن
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی