جدول جو
جدول جو

معنی متلاقی

متلاقی((مُ تَ))
با یکدیگر روبرو شونده، دو چیز که در یک نقطه به هم رسند
تصویری از متلاقی
تصویر متلاقی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متلاقی

متلاقی

متلاقی
دیدار کننده، همبر خورد، رو به رو روبرو شونده، دو چیز که در نقطه ای بهم رسند
فرهنگ لغت هوشیار

متلاقی

متلاقی
کسی که با دیگری رو به رو شود، دو چیز که در یک نقطه به هم برسد
متلاقی
فرهنگ فارسی عمید

متلاقی

متلاقی
دیدارکننده و همدیگر را بیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یکدیگر را ملاقات کرده و روباروی شده. (ناظم الاطباء). به یکدیگر رسنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دو چیز که در نقطه ای به هم رسند. (ناظم الاطباء) ، یکی از بحور شعر است و آن را ’رکض الخیل’ نیز نامند. (از اقرب الموارد). عبارت از رکض الخیل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به رکض در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

متلاشی

متلاشی
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی
فرهنگ لغت هوشیار