بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده. (آنندراج). تاب بازکرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراب و ویران کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکسته. بشکسته. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) جزئی که در آن نقض داخل شده باشد و نقض چنان است که حرف هفتم ساکن از مفاعلتن را حذف کنند و حرف پنجم ساکن گردانند، مانند حذف نون و ساکن گردانیدن لام آن. (از اقرب الموارد). زحاف مفاعلن از رکن مفاعلتن
بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده. (آنندراج). تاب بازکرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراب و ویران کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکسته. بشکسته. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) جزئی که در آن نقض داخل شده باشد و نقض چنان است که حرف هفتم ساکن از مفاعلتن را حذف کنند و حرف پنجم ساکن گردانند، مانند حذف نون و ساکن گردانیدن لام آن. (از اقرب الموارد). زِحاف ِ مفاعلن از رکن ِ مفاعلتن
پوست برکنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مار از پوست بیرون آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوست برکنده از خارش، وگر، و موی سترده، کسی که چند جای از پوست سر او کنده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
پوست برکنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مار از پوست بیرون آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوست برکنده از خارش، وگر، و موی سترده، کسی که چند جای از پوست سر او کنده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
بازدارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، سخن آموزاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که سخن گفتن می آموزاند کسی را و به وی میگوید چنین و چنان بگو. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوف شود
بازدارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، سخن آموزاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که سخن گفتن می آموزاند کسی را و به وی میگوید چنین و چنان بگو. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوف شود
قیمت شده. (ناظم الاطباء)، قیمتی و گرانبها. (از فرهنگ فارسی معین) : تا این غایت (قریب) به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان (آن) باز فرموده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15)، استوار شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)، اصلاح کرده شده. (ناظم الاطباء)
قیمت شده. (ناظم الاطباء)، قیمتی و گرانبها. (از فرهنگ فارسی معین) : تا این غایت (قریب) به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان (آن) باز فرموده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15)، استوار شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)، اصلاح کرده شده. (ناظم الاطباء)
توانا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توانا و قادر. (ناظم الاطباء) : مدد و معاونت ایشان در تمشیت آن کار متقوی شود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، دلاور و دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقوی شود
توانا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توانا و قادر. (ناظم الاطباء) : مدد و معاونت ایشان در تمشیت آن کار متقوی شود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، دلاور و دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقوی شود
حبل متقبض، رسن کوتاه. (منتهی الارب). ریسمان کوتاه که کش نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که خودرا ضبط میکند و باز می ایستد. (ناظم الاطباء) ، شیر آمادۀ جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تقبض شود
حبل متقبض، رسن کوتاه. (منتهی الارب). ریسمان کوتاه که کش نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که خودرا ضبط میکند و باز می ایستد. (ناظم الاطباء) ، شیر آمادۀ جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تقبض شود
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است