خبزمتسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. (آنندراج). متغیر و فرسوده و پوسیده. (ناظم الاطباء) ، پیر بسیارسال و پیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسنه شود
خُبزمتسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. (آنندراج). متغیر و فرسوده و پوسیده. (ناظم الاطباء) ، پیر بسیارسال و پیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسنه شود
ابزاری که بدان حقنه می کنند. (ناظم الاطباء). دستور. شیشۀ اماله. (یادداشت مرحوم دهخدا). ایریگاتور: اگر قرحه کهن بود، نخست رحم بباید شست به ماءالعسل به محقنه و زراقه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ابزاری که بدان حقنه می کنند. (ناظم الاطباء). دستور. شیشۀ اماله. (یادداشت مرحوم دهخدا). ایریگاتور: اگر قرحه کهن بود، نخست رحم بباید شست به ماءالعسل به محقنه و زراقه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج). محکم کننده. استوارکننده. (فرهنگ فارسی معین). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء) ، آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. (ناظم الاطباء)
آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج). محکم کننده. استوارکننده. (فرهنگ فارسی معین). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء) ، آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. (ناظم الاطباء)
استوار و محکم. (غیاث) (آنندراج). استوار. مبرم. متین. رزین. محکم. مستحکم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یگانه گشته از اهل زمانه به الفاظ متین و رای متقن. منوچهری
استوار و محکم. (غیاث) (آنندراج). استوار. مبرم. متین. رزین. محکم. مستحکم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یگانه گشته از اهل زمانه به الفاظ متین و رای متقن. منوچهری