پیشانی که خوی از آن روان باشد. (آنندراج). خوی روان شده و جاری گشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، جلد شکافته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تبضع شود
پیشانی که خوی از آن روان باشد. (آنندراج). خوی روان شده و جاری گشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، جلد شکافته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تبضع شود
ابر گشاده و وا گردیده از هوا. (از منتهی الارب). ابر واشده و پراکنده گردیده. (ناظم الاطباء) : آن مهره ها را بر اطراف حصار قلعه ها و دژها درآویزند به قدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن دیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان) ، قوم پراکنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پراکنده و ژولیده. (ناظم الاطباء) ، دل گشاده شده از غم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
ابر گشاده و وا گردیده از هوا. (از منتهی الارب). ابر واشده و پراکنده گردیده. (ناظم الاطباء) : آن مهره ها را بر اطراف حصار قلعه ها و دژها درآویزند به قدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن دیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان) ، قوم پراکنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پراکنده و ژولیده. (ناظم الاطباء) ، دل گشاده شده از غم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
پاره پاره و بخش بخش گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاره پاره و بخش بخش گردیده. (ناظم الاطباء) ، شراب آمیخته با آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقطع شود
پاره پاره و بخش بخش گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاره پاره و بخش بخش گردیده. (ناظم الاطباء) ، شراب آمیخته با آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقطع شود
از بن برکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از بن کنده شده. (ناظم الاطباء) : و خان و مان بسیاری معتبران و اعیان زمان بواسطۀقتل و نهب متقلع و مستأصل می گشت. (تاریخ رشیدی)
از بن برکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از بن کنده شده. (ناظم الاطباء) : و خان و مان بسیاری معتبران و اعیان زمان بواسطۀقتل و نهب متقلع و مستأصل می گشت. (تاریخ رشیدی)
خری که جنباند سر را و راند مگس را. (آنندراج). خری که جنباند سر را و راند غبار را. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). خر جنبانندۀ سر و رانندۀ مگس. (از فرهنگ جانسون) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقمع شود
خری که جنباند سر را و راند مگس را. (آنندراج). خری که جنباند سر را و راند غبار را. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). خر جنبانندۀ سر و رانندۀ مگس. (از فرهنگ جانسون) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقمع شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
از ’وض ع’، فرومایه و ناکس و دون مرتبه. (آنندراج). رسوا و بی آبرو و فرومایه و خوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فروتنی و خواری کرده و حقیر و فروتن و فروتنی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتضاع شود
از ’وض ع’، فرومایه و ناکس و دون مرتبه. (آنندراج). رسوا و بی آبرو و فرومایه و خوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فروتنی و خواری کرده و حقیر و فروتن و فروتنی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتضاع شود