- متقدمی
- پیشینگی پیشی تقدم مقابل متاخری تاخر: پیدا کردن حال متقدمی و متاخری که پیشی و سپسی بود
معنی متقدمی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع متقدم، پیشینیان جمع متقدم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مونث متقدم جمع متقدمات
مقابل متاخّر، کسی که در زمان پیشین زندگی می کرده است، در فلسفه دارای تقدم، پیشین، پیشی گیرنده، پیش افتاده
پیش آینده، سابق، گذشته، پیشتر
درخواست کننده، خواستار
گذشته، دیرینه، پیشین
کسی که از دیگری خواهان چیزی یا انجام کاری است، آنکه از کسی طلب دارد، طلبکار
آهسته روی
روزگار پیشین، آنچه گذشته است
خویشتندار، پرهیزنده
جمع متقدمه
هم منگ هم منگیا (منگیا منگ قمار)
یا متقالی خانه باف. نوعی متقال که در خانه ها بافته میشد و آن از متقال بازاری مرغوبتر بود: ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف. (نظامی. گنجینه گنجوی)
وام باز خواهنده و وام باز گیرنده
مونث متقادم دیرینه مونث متقادم: ادوار متقادمه
دیرینه شونده دیرینه گذشته دیرینه: گفت: در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان... آشکارا میگردیدند
کور نما کور دروغین
تظلم داد خواهی
جمع مقدم، پیشگامان، دلیران
ماضی، گذشته
پیشکش
خصوصی، شخصی، ملی
پیش آغاز، پیش درآمد، پیش گفتار، دیباچه، سرآغاز
جلو بردن، پیشکشی کردن
پیشکش، پیشباج (مالیات قبل از موعد)، پیشداد آنچه پیشکشی به کشاورز داده می شود، پیشکش کردن، پیشکش هدیه، مالیاتی که قبل از موعد پرداخت مطالبه کنند (ایلخانان مغول)، آنچه برزگر از پش گیرد مبلغ معینی که بعنوان مساعده سال بزارع میدهد و هنگام برداشت پس میگیرد، جمع تقادم
از مردم بیت المقدس
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
اقتدا کننده، پیروی کننده
کسی که عهده دار کار و شغلی است، مسئول
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
راه برنده، راه یابنده، هدایت شده، راه یافته