- متفکره
- متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
معنی متفکره - جستجوی لغت در جدول جو
- متفکره
- قوۀ تفکر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متذکره در فارسی مونث متذکر: یاد کننده به یاد آورنده مونث متذکر. یا فوت (قوهء) متذکره
مونث متنکر جمع متنکرات
اندیشگر، اندیشمند
نیروی تجزیه و تحلیل کنندۀ اوهام و خیالات در مغز
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند، فکر کننده، عاقل، دانا، خردمند، اریب، فروهیده، حصیف، فرزانه، خردپیشه، لبیب، خردور، داناسر، فرزان، صاحب خرد، متدبّر، خردومند، نیکورای، پیردل، بخرد، راد
اندیشنده، فکر کننده، آنکه بیندیشد
نا خوش دارنده، ناپسند
مفکره در فارسی مونث مفکر اندیشنده مونث مفکر، قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل آن ترکیب و تحلیل فرا آورده های خیال و وهم است و بعبارت دیگر ترکیب و تحلیل امور در خیال و وهم میباشد (شفاج 1 ص: 291: فرع. سج) : (هر دری که در جیب فکر و گریبان سخن نشاندم از درج مفکره خویش بیرون گرفتم) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 7)
Pensive, Thoughtful, Contemplator
contemplador, pensativo
Kontemplator, nachdenklich
kontemplator, zamyślony, myślący
размышляющий , задумчивый
роздумувач , задумливий , замислений
contemplator, peinzend, bedachtzaam
contemplador, pensativo
contemplateur, pensif, réfléchi
contemplatore, pensieroso
ध्यान करने वाला , चिंतामग्न , विचारशील
ধ্যানে মগ্ন ব্যক্তি , চিন্তাশীল , চিন্তাশীল
kontemplator, merenung, berpikir
tefekkür eden kişi, düşünceli
명상자 , 사려 깊은 , 사려 깊은
מַתְבּוֹנֵן , מְהוּרהָר , חושב
沉思者 , 沉思的 , 深思的
熟考者 , 思慮深い , 思慮深い
mtafakari, wa kufikiri sana, mwenye fikra
ผู้พิจารณา , ใคร่ครวญ , รอบคอบ
متفكّرٌ , متأمّلٌ , فكورٌ
متفکر , متفکر , خیال کرنے والا
اندیش گرانه
اندیشمندان