جدول جو
جدول جو

معنی متفکره - جستجوی لغت در جدول جو

متفکره
قوۀ تفکر
تصویری از متفکره
تصویر متفکره
فرهنگ فارسی عمید
متفکره
(مُ تَ فَکْ کِ رَ)
تأنیث متفکر.
- قوه متفکره، قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود
لغت نامه دهخدا
متفکره
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفکر
تصویر متفکر
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند، فکر کننده، عاقل، دانا، خردمند، اریب، فروهیده، حصیف، فرزانه، خردپیشه، لبیب، خردور، داناسر، فرزان، صاحب خرد، متدبّر، خردومند، نیکورای، پیردل، بخرد، راد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفکره
تصویر مفکره
نیروی تجزیه و تحلیل کنندۀ اوهام و خیالات در مغز
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ذَکْکِ رَ)
امراءه متذکره، زنی که به مردان ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَکْ کِ کَ)
اسب مادۀ گشن خواه. (از منتهی الارب). مادیان آرزومند نر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَقْ قِ رَ)
ارض متفقره، زمینی که دارای چاه و گودال بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
مفکره در فارسی مونث مفکر اندیشنده مونث مفکر، قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل آن ترکیب و تحلیل فرا آورده های خیال و وهم است و بعبارت دیگر ترکیب و تحلیل امور در خیال و وهم میباشد (شفاج 1 ص: 291: فرع. سج) : (هر دری که در جیب فکر و گریبان سخن نشاندم از درج مفکره خویش بیرون گرفتم) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشنده، فکر کننده، آنکه بیندیشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکره
تصویر متکره
نا خوش دارنده، ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
متذکره در فارسی مونث متذکر: یاد کننده به یاد آورنده مونث متذکر. یا فوت (قوهء) متذکره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنکره
تصویر متنکره
مونث متنکر جمع متنکرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
((مُ تَ فَ کِّ))
اندیشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشگر، اندیشمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Pensive, Thoughtful, Contemplator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplateur, pensif, réfléchi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ধ্যানে মগ্ন ব্যক্তি , চিন্তাশীল , চিন্তাশীল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
mtafakari, wa kufikiri sana, mwenye fikra
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
熟考者 , 思慮深い , 思慮深い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
沉思者 , 沉思的 , 深思的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
מַתְבּוֹנֵן , מְהוּרהָר , חושב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
명상자 , 사려 깊은 , 사려 깊은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
tefekkür eden kişi, düşünceli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
kontemplator, merenung, berpikir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Kontemplator, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ध्यान करने वाला , चिंतामग्न , विचारशील
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplatore, pensieroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplator, peinzend, bedachtzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
роздумувач , задумливий , замислений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
размышляющий , задумчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
kontemplator, zamyślony, myślący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ผู้พิจารณา , ใคร่ครวญ , รอบคอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی