- متغوط(مُ تَ غَوْ وِ)
کاملاً فرو برنده لقمه را در گلو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که در مغاکی میرود برای قضای حاجت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون)
معنی متغوط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ شَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
نیک راننده اسب را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مانده می کند اسب خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوط شود
(مُ تَ لَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
کار قوم لوط کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). لواط کننده ومشغول به لواط. (ناظم الاطباء). رجوع به تلوط شود
(مُ تَ غَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
گوناگون و رنگارنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). گوناگون شونده. (آنندراج) (منتهی الارب). متلون. (از محیط المحیط) ، پایمال و منهدم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
(مُ تَ غَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
گوشه نشین در غار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فرو رونده در غور زمین. (ناظم الاطباء). به غور آینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغور شود
(مُ تَ وِ)
لغت نامه دهخدا
همدیگر را در آب فروبرنده. (آنندراج). همدیگر را در آب غوطه دهنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغاوط شود
(مَ)
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح نجوم، کوکبی در میان دو کوکب افتاده به هفت درجه و آن را محصور نیز خوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
(تَءْ)
لغت نامه دهخدا
حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : قضی الحاجهکابدی و احدث، یقال: تغوط و بال. (اقرب الموارد)
