جدول جو
جدول جو

معنی متغضن - جستجوی لغت در جدول جو

متغضن
(مُ تَ غَضْ ضِ)
آژنگ روی و ترنجیده پوست. (آنندراج) (از منتهی الارب). ترنجیده و چین دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغضن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغضن
تصویر تغضن
چین و چروک پیدا کردن پوست بدن یا جامه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَضْ ضِ)
خوار و دون و حقیر و فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به توضن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَضْ ضِ)
خمنده و دو تا و کژ شونده. (آنندراج). خمیده شده و دوتا شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغضف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَضْ ضِ)
بازگردنده از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مایل و برگشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغضر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَضْ ضِ)
به خشم شونده. (آنندراج). خشمناک و غضب ناک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغضب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَدْ دِ)
خمنده و میل نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبان و متزلزل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ ثَ)
آژنگ روی شدن و ترنجیده پوست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشنج و تثنی: تغضنت الدرع علی لابسها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَضْ ضَ)
آژنگ روی و ترنجیده دست. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تغضین شود، نان برشته کرده با روغن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغضن
تصویر تغضن
((تَ غَ ضُّ))
چین و چروک افتادن پوست بدن یا جامه
فرهنگ فارسی معین