جدول جو
جدول جو

معنی متعدی - جستجوی لغت در جدول جو

متعدی
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
فرهنگ فارسی عمید
متعدی
ستمگر و ظالم
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
فرهنگ لغت هوشیار
متعدی
((مُ تَ عَ دّ))
تجاوز کننده، ستمگر، فعلی که تنها با فاعل معنای کامل نداشته باشد و نیازمند به مفعول باشد
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعدیه
تصویر متعدیه
مونث متعدی جمع متعدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
انبوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
از حد درگذرنده، بیداد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
کسی که عهده دار کار و شغلی است، مسئول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهدی
تصویر متهدی
راه برنده، راه یابنده، هدایت شده، راه یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متادی
تصویر متادی
مهیا و آماده شده رسنده، رسا ننده رسنده و اصل، رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدائی کننده، حاجت خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
بسیار و زیاده، فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادی
تصویر متعادی
همجنگ دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغدی
تصویر متغدی
چاشت خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعید
تصویر متعید
خشمگین، ستمگر، چفته بند (چفته تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعطی
تصویر متعطی
عطا خواهنده، انعام و بخشش، درخواست کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
کسی که مباشر کار و شغلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهدی
تصویر متهدی
سر به راه راه یابنده هدایت پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعدی
تصویر مستعدی
یاریخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
ستمکار، بیدادگر، متجاوز از حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
((مُ تَ صَ دّ))
کسی که مباشر کار و شغلی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
((مُ تَ عَ دِّ))
بسیار، بی شمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
((مُ تَ کَ دّ))
گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متأدی
تصویر متأدی
((مُ تَ َء دِّ))
رسنده، واصل، رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
((مُ تَ))
از حد درگذرنده، بیداد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
بسیار، بی شمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدایی کننده، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
تجاوز کردن، دست اندازی کردن به چیزی، ستم کردن، از حد درگذشتن
تعدی کردن: تجاوز کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معدی
تصویر معدی
روسپری کمی کمیک منسوب به معده: عصیر معدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
((تَ عَ دِّ))
تجاوز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعدیات
تصویر متعدیات
جمع متعدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعل متعدی
تصویر فعل متعدی
پویه چخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به طور متعدی
تصویر به طور متعدی
Transitively
دیکشنری فارسی به انگلیسی