دودله شونده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متردد و دودله و مشکوک. بر پهلو خفته. (ناظم الاطباء) ، بر خاک غلطیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلثلث شود
دودله شونده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متردد و دودله و مشکوک. بر پهلو خفته. (ناظم الاطباء) ، بر خاک غلطیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلثلث شود
از پی همدیگر دونده و از پس دونده. (غیاث) (آنندراج). در پی و متوالی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پی در پی، از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء). - متعاقب هم، ازپس هم. (ناظم الاطباء)
از پی همدیگر دونده و از پس دونده. (غیاث) (آنندراج). در پی و متوالی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پی در پی، از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء). - متعاقب هم، ازپس هم. (ناظم الاطباء)
با هم بداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مر همدیگر را دانا کرده. (ناظم الاطباء) ، دانای همه چیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالم شود
با هم بداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مر همدیگر را دانا کرده. (ناظم الاطباء) ، دانای همه چیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالم شود
بلند شونده. اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص، مأخوذ از علو. (غیاث) (آنندراج) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جملۀ اوصاف مساوی متعالی است. سوزنی. نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب... اگر سایه بر ذرۀ خاک افکند آن ذره بر خورشید نور گسترد. (سندبادنامه ص 344). قدر او از عدوای اقبال و دولت او متعالی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی و مستحق است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 354). حضرت عالی منزلت ممالک مدار، متعالی منقبت. (حبیب السیر) ، بزرگوار. (دهار) (السامی فی الاسامی). و رجوع به تعالی و متعال شود
بلند شونده. اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص، مأخوذ از علو. (غیاث) (آنندراج) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جملۀ اوصاف مساوی متعالی است. سوزنی. نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب... اگر سایه بر ذرۀ خاک افکند آن ذره بر خورشید نور گسترد. (سندبادنامه ص 344). قدر او از عدوای اقبال و دولت او متعالی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی و مستحق است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 354). حضرت عالی منزلت ممالک مدار، متعالی منقبت. (حبیب السیر) ، بزرگوار. (دهار) (السامی فی الاسامی). و رجوع به تعالی و متعال شود
شیخ معثلب، پیر پشت دو تا کرده از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نؤی معثلب، گو گرداگرد خرگاه که کنار آن فرودریده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گودال اطراف خیمه که خراب شده باشد. (از اقرب الموارد)
شیخ معثلب، پیر پشت دو تا کرده از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نُؤی معثلب، گو گرداگرد خرگاه که کنار آن فرودریده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گودال اطراف خیمه که خراب شده باشد. (از اقرب الموارد)