یاری کننده. دستگیر و مددگار و معین و یاور. (ناظم الاطباء). یاری گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معاون جرم، آن که محرک عامل اصلی جرم (مباشر فعل جرم) است و یا با علم در تهیۀ مقدمات یا در لواحق جرم کمک و تسهیل در اجرای جرم کند و بطور کلی آن که کمک عالمانه به مباشر جرم کند بدون مباشرت. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ترکیب ’معاونت در جرم’ ذیل معاونت شود. ، در اصطلاحات اداری، عضو مقدم پس از رئیس اداره را گویند که او را یاری می دهد و عندالاقتضا نیابت او را دارد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). کسی که در وزارتخانه یا اداره. مقام او پس از وزیر و یا رئیس قرار دارد و در ادارۀ امور وزارتخانه یا اداره، یاور و مددگار وزیر یا رئیس است
یاری کننده. دستگیر و مددگار و معین و یاور. (ناظم الاطباء). یاری گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معاون جرم، آن که محرک عامل اصلی جرم (مباشر فعل جرم) است و یا با علم در تهیۀ مقدمات یا در لواحق جرم کمک و تسهیل در اجرای جرم کند و بطور کلی آن که کمک عالمانه به مباشر جرم کند بدون مباشرت. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ترکیب ’معاونت در جرم’ ذیل معاونت شود. ، در اصطلاحات اداری، عضو مقدم پس از رئیس اداره را گویند که او را یاری می دهد و عندالاقتضا نیابت او را دارد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). کسی که در وزارتخانه یا اداره. مقام او پس از وزیر و یا رئیس قرار دارد و در ادارۀ امور وزارتخانه یا اداره، یاور و مددگار وزیر یا رئیس است
سستی کننده. (غیاث) (آنندراج). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته. (گلستان). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون. (گلستان). و رجوع به تهاون شود، خوار و حقیر داشته شده. (غیاث) (آنندراج) ، غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء)
سستی کننده. (غیاث) (آنندراج). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته. (گلستان). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون. (گلستان). و رجوع به تهاون شود، خوار و حقیر داشته شده. (غیاث) (آنندراج) ، غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء)
دست به دست گردانندۀ چیزی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بنوبت گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاور شود
دست به دست گردانندۀ چیزی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بنوبت گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاور شود
گروهان بر یکدیگر برگردندۀ در جنگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، میل کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاود شود
گروهان بر یکدیگر برگردندۀ در جنگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، میل کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاود شود
حیله و فریب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). حیله باز. (ناظم الاطباء) ، در دام آورنده شکار و حیوان وحشی را و آینده شکار را گاه از چپ و گاه از راست. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تثاون شود
حیله و فریب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). حیله باز. (ناظم الاطباء) ، در دام آورنده شکار و حیوان وحشی را و آینده شکار را گاه از چپ و گاه از راست. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تثاون شود
گویا جمع چیزی است مانند معونه یا غیرآن: کان ابی (ای ابوالعتاهیه) لایفارق الرشید فی سفر و لاحضر الا فی طریق الحج و کان یجری علیه فی کل سنۀ خمسین الف درهم سوی الجوائز و المعاون (الاغانی 3:153، یادداشت های قزوینی ج 7 ص 108). - دیوان معاون، یکی از ادارات حکومتی بنی عباس بوده است ولی مقصود از آن را تاکنون درست نفهمیده ام و در تجارب الامم مکرر این اصطلاح را دارد. (یادداشت های قزوینی ج 7 ص 109) : کان الی والدی الحسن بن عبیداﷲ دیوان الرسائل و دیوان المعاون و جملهالدواوین التی کانت الیه فی ایام وزاره ابیه للمعتضد فامر عبیداﷲ ابنه ان یستخلف اباالحسین بن ثوابه علی دیوان الرسائل و دیوان المعاون. (معجم الادباءچ مرجلیوت ج 2 ص 417 و 418). ، منصبی و وظیفه ای بوده است که ندانستم چیست: والیه معاون بغداد و سائره... (حمزۀ اصفهانی ص 231، یادداشت های قزوینی ج 7ص 109)
گویا جمع چیزی است مانند معونه یا غیرآن: کان ابی (ای ابوالعتاهیه) لایفارق الرشید فی سفر و لاحضر الا فی طریق الحج و کان یجری علیه فی کل سنۀ خمسین الف درهم سوی الجوائز و المعاون (الاغانی 3:153، یادداشت های قزوینی ج 7 ص 108). - دیوان معاون، یکی از ادارات حکومتی بنی عباس بوده است ولی مقصود از آن را تاکنون درست نفهمیده ام و در تجارب الامم مکرر این اصطلاح را دارد. (یادداشت های قزوینی ج 7 ص 109) : کان الی والدی الحسن بن عبیداﷲ دیوان الرسائل و دیوان المعاون و جملهالدواوین التی کانت الیه فی ایام وزاره ابیه للمعتضد فامر عبیداﷲ ابنه ان یستخلف اباالحسین بن ثوابه علی دیوان الرسائل و دیوان المعاون. (معجم الادباءچ مرجلیوت ج 2 ص 417 و 418). ، منصبی و وظیفه ای بوده است که ندانستم چیست: والیه معاون بغداد و سائره... (حمزۀ اصفهانی ص 231، یادداشت های قزوینی ج 7ص 109)
هم پشت شدن. (زوزنی). یکدیگر را یاری کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه ای که در آن حوالی بود دستهای فراوان به تعاون دستها فراهم آوردند و غور آن خندق بینباشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 250)
هم پشت شدن. (زوزنی). یکدیگر را یاری کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه ای که در آن حوالی بود دستهای فراوان به تعاون دستها فراهم آوردند و غور آن خندق بینباشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 250)