جدول جو
جدول جو

معنی متعاقباً - جستجوی لغت در جدول جو

متعاقباً
(نِ پَ رُ تَ)
به دنبال. در پی. و رجوع به تعاقب شود
لغت نامه دهخدا
متعاقباً
((مَُ تَ قَ بَ نْ))
به زودی، پس از این، پیرو (واژه فرهنگستان)
تصویری از متعاقباً
تصویر متعاقباً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
پی در پی
متعاقب: پس از، در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
پس از، در پی
فرهنگ فارسی عمید
(نِ تَ)
به نوبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
دو امری هستند که هر یک به دنبال یکدیگر وارد محلی شوند مانند صور متوارد بر هیولای اجسام که متعاقب اند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی). تثنیۀ متعاقب. و رجوع به متعاقب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
از پی همدیگر دونده و از پس دونده. (غیاث) (آنندراج). در پی و متوالی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پی در پی، از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء).
- متعاقب هم، ازپس هم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
از پی آمده، عقب، دنباله
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متعاقب، دو امری هستند که هر یک بدنبال یکدیگر وارد محلی شوند مانند صور متوارد بر هیولای اجسام که متعاقب اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقبا
تصویر متعاقبا
در پی پیرو درپی پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقبین
تصویر متعاقبین
جمع متعاقب، دما دم ها، سپس، روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقبات
تصویر تعاقبات
جمع تعاقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
((مُ تَ قِ))
از پی هم آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
به دنبال، در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعاقبا
تصویر متعاقبا
پس از این
فرهنگ واژه فارسی سره
استمرارپیرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دنبال، دنباله، عقب، درپی، درتعقیب، پیرو، پشت سرهم، پی درپی، متوالی، به دنبال هم
فرهنگ واژه مترادف متضاد