جدول جو
جدول جو

معنی متعادلان - جستجوی لغت در جدول جو

متعادلان
(مُ تَ دِ)
تثنیۀمتعادل، در اصطلاح حساب دو عدد متساوی را گویند. گاهی نیز بر دو عددی اطلاق می شود که مجموع اجزاء مفردۀ یکی از آن دو عدد برابر باشد با مجموع اجزاء مفردۀ عدد دیگر، مانند عدد شش که مجموع اجزاء مفردۀ آن یعنی سدس و نصف و ثلث آن نیز شش می باشد چنین عددی را تام و معتدل و مساوی هم گویند. اما اگر مجموع اجزاء مفردۀ آن عدد، از خود آن زیادتر باشد آن عدد را زائدگویند مانند عدد دوازده که اجزاء مفردۀ آن عبارت است از: نصف و ربع و ثلث و سدس و نصف سدس که مجموع آن 16 است. و هرگاه مجموع اجزاء مفرده کمتر باشد آن راناقص خوانند مثل عدد چهار که اجزاء مفردۀ آن نصف وربع است که مجموع آن سه می باشد که از خود آن عدد کوچکتر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 951 و 1018)
لغت نامه دهخدا
متعادلان
در اصطلاح حساب دو عدد متساوی را گویند
تصویری از متعادلان
تصویر متعادلان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعادل
تصویر متعادل
برابر، ترازمند، ویژگی کسی یا چیزی که حالت طبیعی دارد، بدون افراط وتفریط
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دِ)
برابر یکدیگر. (ناظم الاطباء). هم وزن. هم سنگ تراز و برابر شده. و رجوع به تعادل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
تثنیۀ متقابل. دو چیز رویاروی یکدیگر. و رجوع به تقابل شود، (اصطلاح منطقی) دو امری هستندکه از یک جهت در یک زمان در محل واحد جمع نشوند و یا دو امری میباشند که صادق نباشند بر شی ٔ واحد در حالت واحد در جهت واحده. بالجمله دو امری که با یکدیگرتباین داشته باشند ولو تباین جزئی متقابلانند و امورمتقابله چهار قسم اند و به عبارت دیگر تقابل میان دوامر به یکی از چهار وجه محقق می شود از این قرار: 1-متقابلان به تقابل ایجاب و سلب، یعنی دو امری که یکی سلبی و دیگری ایجابی باشد مانند انسان ولا انسان که نسبت میان وجود و عدم شی ٔ است و اجتماع و ارتفاع آنها نشاید و این تقابل متحقق در ذهن است نه در خارج.
2- متقابلان به تقابل تضاد، و آن دو امری است که هر دو وجودی بوده و تعقل هر یک به قیاس به دیگری نباشد و مابین آن دو غایت بعد و خلاف باشد و اجتماعشان ممکن نبود ولکن ارتفاعشان شاید. مانند تقابل میان سفیدی و سیاهی. 3- متقابلان به تقابل تضایف، و آن دو امرند که وجودی بوده و تعقل هر یک مستلزم تعقل دیگری است: مانند ابوت و بنوت به اعتبار وجود ’اب’ و ’ابن’ در خارج. 4-متقابلان به تقابل عدم و ملکه، و آن چنان است که هرگاه دو امر بنحوی باشند که یکی از آن دو، عدم دیگری باشد در موضوعی که قابل وجود امر معدوم باشد مانند عمی و بصر زیرا عمی ’عدم البصر’ است. در موردی که شأن او بصیر بودن است. رجوع به فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 170 و 523 و رجوع به کلمه تقابل و نیز تهافت التهافت ص 542 و درهالتاج ج 3 ص 21 و دستورالعلماء ج 3ص 206 و تعریفات جرجانی و تفسیر مابعدالطبیعه ابن الرشد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
دو امری هستند که هر یک به دنبال یکدیگر وارد محلی شوند مانند صور متوارد بر هیولای اجسام که متعاقب اند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی). تثنیۀ متعاقب. و رجوع به متعاقب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
چیزهایی که برابر و معادل هم باشند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معادله: معادلات دو مجهولی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معادله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعادل
تصویر متعادل
برابر، هم وزن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معادله، همچندی ها ترازش ها جمع معادله: معادلات دو مجهولی. چیزهائی که برابر و معادل هم باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متضاد، همبسانان نا سازان تثنیه متضاد در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادله
تصویر متعادله
مونث متعادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعادلات
تصویر تعادلات
جمع تعادل
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متعاقب، دو امری هستند که هر یک بدنبال یکدیگر وارد محلی شوند مانند صور متوارد بر هیولای اجسام که متعاقب اند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متعاهد، هم پیمانان تثنیه متعاهد در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقابل، رو به رویان رو در رویان تثنیه متقابل: دو چیز که برابر هم اند، دو امری هستند که از یک جهت در یک زمان و در محل واحد جمع نشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادل
تصویر متعادل
((مُ تَ دِ))
دارای تعادل، دارای اعتدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعادل
تصویر متعادل
ترازمند
فرهنگ واژه فارسی سره
هم سنگ، هم وزن، برابر، ترازمند، تعادل دار، دارای تعادل، دارای اعتدال، میانه رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد