- متظاهر
- وانمودگر
معنی متظاهر - جستجوی لغت در جدول جو
- متظاهر
- تظاهر کننده، ظاهرساز
- متظاهر
- تظاهر کننده
- متظاهر ((مُ تَ هِ))
- تظاهرکننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع متظاهر، خود نمایان نمایان کنندگان همیاران هم پشتان جمع متظاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین
پاک و پاکیزه شده، غسل کرده، پرهیز کرده از گناه
وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، خود نمایی، آشکار شدن
خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن، خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن،جمع تظاهرات
آشکار شدن، خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن، یکدیگر را یاری کردن
مظهرها، محل ظهورها، جاهای آشکار شدن، جمع واژۀ مظهر
حمایت کننده و پشت به پشت دهنده جمع مظهر، محلهای ظهور و آشکار شدن
پی در پی
همسان
آشکارا بطور آشکار علی الظاهر
پی در پی، ازپی هم پیاپی آینده، در علوم ادبی در علم عروض قافیه ای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد مانند مارا و یارا
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردن، هم پشتی
ویژگی دو نقطه که در دو طرف قطر یک کره باشند
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
کسی که خود را شاعر می پندارد و تظاهر به شاعری می کند
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
آنکه به کسی یا چیزی پشت گرمی پیدا کرده، پشت گرم، دل گرم
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری مغایرت و اختلاف داشته باشد، ضد هم، ناجور
کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند، کنایه از گردنکش، طغیانگر
خود ستای
شکوفه بار شکوفه زار
مژده دهنده
آنکه پیشی گیرد و بشتابد