جدول جو
جدول جو

معنی متطوح - جستجوی لغت در جدول جو

متطوح(مُ تَ طَوْ وِ)
سرگردان و اینجا و آنجا اندازنده خود را. (آنندراج). سیار و سرگشته و آواره. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطوح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متطوع
تصویر متطوع
ویژگی کسی که عبادت یا اعمال نیک علاوه بر فرایض انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
آب کشنده از چاه و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بئر متوح، چاهی که بدست آب از آن توان کشید بی دلو یا آنکه از وی به دست آب بر چرخ کشند. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عقبه متوح، پشتۀ دور و دراز. یقال سرنا عقبه متوحاً، ای بعیداً. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سرگردان گردیدن در جهان و اینجا و آنجا انداختن خود را و آمدن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، فروافتادن در چاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سرون زده شده. (آنندراج). شاخ زده شده. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَوْ وِ)
زخم ریمناک. (آنندراج). ریش و زخم ریمناک گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقوح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَرْ رِ)
رونده چون ماندگان: مشی متطرحاً، به رفتار ماندگان رفت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وِ)
مطیع و فرمان بردار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فدائی و آن که در جنگ خود را فدا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کارکننده. (ناظم الاطباء) ، نماز نافله گزارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تطوع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وِ)
گرد چیزی گردنده. (آنندراج). طواف کننده. و گرد چیزی گردنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطوف شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ طَوْ وِ)
گردن بند پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت کرده شدۀ با طوق و گردن بند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطوق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وِ)
منت نهنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهربانی کننده و منعم و نیکوکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وی)
مار که حلقه زند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حلقه زده و پیچیده مانند مار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَوْ وِ)
موی پراکنده و کفیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصوح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
مشغول به انداختن هسته های خرما را به یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجوع به سطح شود، کشتۀ دراز افتاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَوْ وِ)
چیزی جنبندۀ فروهشتۀ آویزان. (آنندراج) (از منتهی الارب). جنبان و لرزان و آویزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنوح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَوْ وِ)
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَوْ وِ)
گیاه بالنده. (آنندراج). گیاهی که می بالد و بلند می شود. (ناظم الاطباء) ، آن که به مروحه باد کند. (آنندراج) ، کسی که با بادزن باد می زند. (ناظم الاطباء) ، آبی که بوی چیزی گیرد از جهت قرب. (آنندراج). آبی که از جهت نزدیکی به چیزی بوی آن را گیرد. (ناظم الاطباء) ، درخت دوباره برگ آورنده. (از منتهی الارب). درختی که دوباره برگ می آورد. (ناظم الاطباء) ، کسی که در شبانگاه میرود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تروح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَوْ وِ)
اندازنده چیزی را. (آنندراج) ، سرگردان در شهرها. (ناظم االاطباء). و رجوع به تطویح در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطوح
تصویر تطوح
سر گردانی، جهانگردی، بیجایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوح
تصویر متنوح
جنبده فروهشته آونگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقوح
تصویر متقوح
زخم ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار