جدول جو
جدول جو

معنی متطفل - جستجوی لغت در جدول جو

متطفل(مُ تَ طَفْ فِ)
ناخوانده به مهمانی آینده. (آنندراج). مهمان ناخوانده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطفل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تطفل
تصویر تطفل
طفیلی شدن، ناخوانده به مهمانی رفتن، حالت کودکان به خود گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکفل
تصویر متکفل
کسی که انجام امری را بر عهده گرفته است، عهده دار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ طال ل)
آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تطالل و متطاول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
بوی ناک کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنچه سبب شود مر بوی بد و ناپسند را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوانده به مهمانی آمدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طفیلی شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خوی کودکان گرفتن مرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
رجل متقفل الیدین، مرد زفت ناکس. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وِ)
منت نهنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهربانی کننده و منعم و نیکوکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَهَْ هَِ)
آب که برگردد رنگ و مزۀ آن. (آنندراج). آب برگردیده رنگ و مزه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوشت کهنه و گندیده و بدبو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تطهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَفْ فِ)
غفلت دارنده بقصد. (آنندراج). غافل و بی خبر و کسی که بقصد و عمد غفلت می ورزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغفل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَفْ فِ)
ضامن ومتعهد. (غیاث). ضامن و متعهد و پذیرفتار کسی گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضامن و متعهد و کفیل و آن که پذیرفتاری از کسی میکند. پرستار و پذیرفتار و عهده دار. (ناظم الاطباء) : و استاد عبدالملک واعظ از جملۀ صلحای ائمه بود وبه مصالح خلق متکفل. (ترجمه تاریخ یمینی). و کودک نادان که او را متکفل امور دین و دنیا و راعی مصالح خود میدانستند. (جهانگشای جوینی). و روزها از آن ابامینمود و متکفل این وثیقۀ جسیمه و متقبل این ودیعه عظیمه نمی گشت. (جهانگشای جوینی). و در ایفاء منافع و انتفاء مضار متکفل کمال. (ترجمه محاسن اصفهان).
- متکفل شدن، پذیرفتار شدن. عهده دار شدن. متکفل گشتن. متعهد شدن: مددخواست و به کفایت آن مهم متکفل شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 267). جمع مهمات سلطنت را متکفل شد. (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ص 113). و رجوع به ترکیب بعد و تکفل شود.
- متکفل گشتن، متکفل شدن. قبول کردن. عهده دار گردیدن. رجوع به ترکیب قبل و تکفل شود.
، عهده دار مخارج و نگهدار کسی بودن. در قوانین وظیفۀ عمومی ایران کسی که به تنهائی تکفل والدین پیر و از کار افتاده را بعهده داشته باشد متکفل شناخته می شود و از خدمت وظیفه معاف می گردد
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَفْ فِ)
کسی که نافله بجای می آورد، یعنی عبادتی که واجب نبود، کسی که افزونتر از یاران برای اصحاب خود غنیمت گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَفْ فِ)
فرود شونده و پست گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پست شده. (ناظم الاطباء) ، به نشیب آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). به نشیب آمده. (ناظم الاطباء) ، پست و دون و کمینه و فرومایه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تسفل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَفْ فِ)
جمع گردیده و پر شده. (آنندراج). با یکدیگر گردآینده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحفل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
مادۀ بچه دار از مردم و وحش. (منتهی الارب) (آنندراج). بچه دار از مردم و از جانوران. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، لیله مطفل، شبی که از سردی طفلان را هلاک گرداند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطفل
تصویر تطفل
طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطفل
تصویر مطفل
بچه دار: جانوران، بچه کش: چون سرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکفل
تصویر متکفل
ضامن و متعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحفل
تصویر متحفل
پر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکفل
تصویر متکفل
((مُ تَ کَ فِّ))
عهده دار، کفیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطفل
تصویر تطفل
((تَ طَ فُّ))
طفیلی بودن، بدون دعوت همراه کسی به جایی رفتن
فرهنگ فارسی معین
عهده دار، متعهد، پایندان، ضامن، کفیل، کفالت دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد