جدول جو
جدول جو

معنی متضیف - جستجوی لغت در جدول جو

متضیف(مُ تَ ضَیْیِ)
مهمان. (آنندراج). مهمان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متضعف
تصویر متضعف
ضعیف، سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکیف
تصویر متکیف
آنکه کیفیتی بپذیرد، آنکه کیفیتی به خود گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
مهماندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
محل ضیافت، جای پذیرایی مهمان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
آنکه می خماند و میل میدهد، مهماندار و خداوند مهمانخانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَیْ یَ)
مهمان. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَیْ یِ)
صاحب منزل. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مهمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهمان گردیدن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمهمانی آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، خواستن از کسی تا او را مهمان کند. (از اقرب الموارد) ، به غروب نزدیک شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیدن ومیل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ)
نعت فاعلی از استضافه. فریادکننده و دادخواه. (منتهی الارب). مستغیث. (اقرب الموارد) ، خواهندۀ ضیافت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ضیافت خواهنده. مهمانی خواه. رجوع به استضافه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَیْ یِ)
شاخ درخت به چپ و راست ناونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَیْ یِ)
بیان شده و موصوف در هیئت و کیفیت و دارای کیفیت و چگونگی. (ناظم الاطباء) ، دارای کیفیت و مستی و نشئه. (ناظم الاطباء) ، کسی که عیب میکند و سرزنش می زند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَیْ یِ)
تابستان به جائی اقامت نماینده. (آنندراج). در تابستان به جائی اقامت کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع تصیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضاف ف)
انبوهی کننده و گردآینده. (آنندراج). گلۀ شتران گردآب که بر همدیگر فشار داده انبوهی کنند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
با همدیگر نسبت دارنده. (غیاث) (آنندراج) ، نزدیک به کنار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، رودبار تنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضایف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَعْ عَ)
کسی که مردم وی را حقیر و ضعیف و خوار می پندارند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَعْ عِ)
بسیار ضعیف شونده، چرا که باب تفعیل برای مبالغه نیز می آید یا برای صیرورت. (آنندراج) (غیاث). حقیر و بی نام و نشان و ذلیل و بی قدر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
شریف اگر متضعف شود خیال مبند
که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَیْ یِ)
آن که وارد حوض آنگاه شود که اکثر آب آن را خورده و بقیۀغیر خالص گذاشته باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که می نوشد شیر مخلوط با آب را و شیر تنک آمیخته و ممزوج. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَیْ یِ)
نافه ای که چون جنبد بدمد بوی آن و پراکنده گردد. (آنندراج). مشک بودار که چون نافه را بجنباند بوی آن متصاعد گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیع و متضوع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَیْ یِ)
تنگ. (آنندراج). تنگ گرفته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تضیق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ یْ یِ)
سموم زده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گسترده در باد هوف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَیْ یِ)
رسیده شدۀ به زمین علفناک. (ناظم الاطباء). به زمین علفناک رسنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تریف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَیْ یِ)
آن که کم کند چیزی از کرانه. (آنندراج). کسی که می تراشد و کم می کند چیزی را از کرانۀ وی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضیف
تصویر تضیف
میهمان شدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
میزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصیف
تصویر متصیف
به سردسیر رفته
فرهنگ لغت هوشیار
نزار تکیده ناتوان ضعیف شونده، آنکه دچار سستی و بیحالی شده، بسیار ضعیف شونده جمع متضعفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکیف
تصویر متکیف
شور مند پذیرنده کیفیتی، کیف برنده نشاه برنده جمع متکیفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
((مَ))
جای پذیرایی از مهمان، محل ضیافت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکیف
تصویر متکیف
((مُ تَ کَ یِّ))
پذیرنده کیفیتی، در فارسی کیف برنده، نشأه برنده، جمع متکیفین
فرهنگ فارسی معین
مهمان خانه، مهمان سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد