متصل پیوسته، ق به هم پیوسته، پی در پی، در تصوف کسی که به وصل رسیده، واصل، خویشاوند ادامه... پیوسته، ق به هم پیوسته، پی در پی، در تصوف کسی که به وصل رسیده، واصل، خویشاوند تصویر متصل فرهنگ فارسی عمید
متصل توصیف شده و پیوسته شونده بی جدا شدگی ادامه... توصیف شده و پیوسته شونده بی جدا شدگی تصویر متصل فرهنگ لغت هوشیار
متصل پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل، پی درپی، ادامه... پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل، پی درپی، فرهنگ واژه مترادف متضاد
متصلمُتَصِّل суміжний , підключений ادامه... суміжний , підключений تصویر متصل دیکشنری فارسی به اوکراینی
متصلمُتَصِّل jirani, iliyounganishwa ادامه... jirani, iliyounganishwa تصویر متصل دیکشنری فارسی به سواحیلی
متصلمُتَصِّل aangrenzend, verbonden ادامه... aangrenzend, verbonden تصویر متصل دیکشنری فارسی به هلندی
متصلمُتَصِّل bersebelahan, terhubung ادامه... bersebelahan, terhubung تصویر متصل دیکشنری فارسی به اندونزیایی