جدول جو
جدول جو

معنی متصل - جستجوی لغت در جدول جو

متصل
پیوسته، ق به هم پیوسته، پی در پی، در تصوف کسی که به وصل رسیده، واصل، خویشاوند
تصویری از متصل
تصویر متصل
فرهنگ فارسی عمید
متصل
توصیف شده و پیوسته شونده بی جدا شدگی
تصویری از متصل
تصویر متصل
فرهنگ لغت هوشیار
متصل
((مُ تَّ ص))
پیوسته، نزدیک به هم
تصویری از متصل
تصویر متصل
فرهنگ فارسی معین
متصل
پیوسته، چسبیده
تصویری از متصل
تصویر متصل
فرهنگ واژه فارسی سره
متصل
پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل، پی درپی،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متصل
متّصلٌ
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به عربی
متصل
Adjoining, Connected
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متصل
adjacent, connecté
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متصل
contiguo, conectado
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متصل
adjacente, conectado
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متصل
angrenzend, verbunden
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به آلمانی
متصل
przyległy, połączony
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به لهستانی
متصل
смежный , связанный
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به روسی
متصل
суміжний , підключений
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متصل
مجاور، متصّل است، متصّل
دیکشنری اردو به فارسی
متصل
সংলগ্ন , সংযুক্ত
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به بنگالی
متصل
متصل
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به اردو
متصل
ติดกัน , เชื่อมต่อ
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به تایلندی
متصل
jirani, iliyounganishwa
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متصل
隣接する , 接続された
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متصل
相邻的 , 连接的
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به چینی
متصل
מחובר , מחובר
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به عبری
متصل
aangrenzend, verbonden
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به هلندی
متصل
bitişik, bağlı
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متصل
bersebelahan, terhubung
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متصل
सटे हुए , जुड़ा हुआ
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به هندی
متصل
adiacente, connesso
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متصل
접해 있는 , 연결된
تصویری از متصل
تصویر متصل
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متصلف
تصویر متصلف
ویژگی آنکه حرف های گزاف می زند، لاف زن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ صَلْ لی)
از ’ص ل ی’، گرمی آتش کشیده و به آتش تابیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَلْلا)
از ’ص ل ی’، عصای راست کرده شدۀ بر آتش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متصلا
تصویر متصلا
همیشه و همواره و دائماً و لاینقطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصلف
تصویر متصلف
چاپلوس چاپلوسی کننده چاپلوس جمع متصلفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصله
تصویر متصله
متصله در فارسی مونث متصل بنگرید به متصل مونث متصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصلف
تصویر متصلف
((مُ تَ صَ لِّ))
چاپلوسی کننده، چاپلوس، جمع متصلفین
فرهنگ فارسی معین