جدول جو
جدول جو

معنی متصبح - جستجوی لغت در جدول جو

متصبح
(مُ تَ صَبْ بِ)
پگاه آینده. (آنندراج). پگاه آینده و آن که بامداد می رسد. (ناظم الاطباء) ، کسی که پگاه می خوابد و به خود مشغول می گردد، خورندۀ در بامداد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصبح شود
لغت نامه دهخدا
متصبح
پگاه آینده
تصویری از متصبح
تصویر متصبح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متصفح
تصویر متصفح
ملاحظه کنندۀ صفحه به صفحه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ)
جای صبح کردن، هنگام صبح کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
صبح کرده. به صبح درآمده. بامدادکرده. به بامداد درآمده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
کاسۀ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). کاسۀ بزرگ که بدان صبوحی کنند. ج، مصابح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
بامداد خفتن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه خفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب بامداد خوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، در آن وقت (پگاه) به چیزی تعلل کردن و خوردن. (منتهی الارب). تعلل بچیزی به بامداد یعنی چیز کمی خوردن تا آنکه طعام آماده شود. (از اقرب الموارد). خوردن چاشت
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
آنکه چراغ با چراغ دیگر روشن کند. مستسرج. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَفْ فِ)
نظرکننده در ظاهر کار و جستجوی آن نماینده. (آنندراج). کسی که می نگرد ظاهر چیزی را و جستجو کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصفح شود، آزماینده. (ناظم الاطباء) ، ملاحظه کننده. (ناظم الاطباء) : و آخر ختم برمضاحکی چند و هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب... بدان تفرجی کنند. (راحه الصدور). تا متصفحان این مجموع و متأملان این سطور هر یک برحسب نظر و دقت خاطر نصیب گیرند. (سند بادنامه ص 24). و رجوع به تصفح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَوْ وِ)
موی پراکنده و کفیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصوح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَبْ بِ)
ریخته شونده و ریخته. (آنندراج). ریخته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افتاده و ساقط شونده. (ناظم الاطباء) ، آب فرودآینده از بالا به نشیب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصبب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ صَبْ بِ)
شکیبائی کننده. (آنندراج). کسی که شکیبائی می کند و صبر می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خود را به ستم بازدارنده. (آنندراج). آن که به ستم خود را باز میدارد و منع می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تصبر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَبْ بی)
از ’ص ب و’، آن که خود را به کودکی زند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد) ، به خوشی فریبنده. (ناظم الاطباء). کسی که خوشی را بخودمی بندد. (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تصبی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَبْ بِ)
سرگشته و سرگردان و حیران. (ناظم الاطباء). سرگشته. (از منتهی الارب). و رجوع به تربح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصبح
تصویر تصبح
بامداد خفتن، پگاه خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبح
تصویر مصبح
کاسه بزرگ جام غار جی بامداد کردن زمان بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصبب
تصویر متصبب
شارآب آب فرو ریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصبر
تصویر متصبر
شکیبا شکیب پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
نگرنده خواننده تامل کننده نظر کننده ملاحظه کننده: و آخر ختم بر مضاحکی چند و هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب... بدان تفرجی کنند جمع متصفحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبح
تصویر مصبح
((مُ بِ))
سحرخیز، زیبارو
فرهنگ فارسی معین